هوای آفتاب
ملال ابرها و آسمانٍ بسته و اتاق سرد
تمام روزهای ماه را
فسرده می نمايد و خراب می کند
و من به يادت ای ديار روشنی –کنار اين دريچهها-
دلم هوای آفتاب می کند!
خوشا به آب و آسمان آبیات
به کوههای سربلند
به دشتهای پرشقايقت، به درّههای سايه دار
و مردمان سختکوش تودهکرده رنج روی رنج
زمين پير پايدار
هوای توست بر سرم
اگرچه اين سمندٍ عمر زيرٍ رانٍ ناتوان من
به سوی ديگری شتاب می کند
....
اَمان ز شبرو خيال
امان
چه ها که با من اين شکستهخواب می کند!
اگر چه بر دريچهام در آستان صبح
هنوز هم ملال ابربال می کشد
ولی من ای ديار روشنی
دلم چو شامگاه توست
به سينهام اجاق شعلهخواه توست
نگفتمت: دلم هوای آفتاب می کند!؟
سياوش کسرايي