Friday, February 28, 2014

در تورنتو دوستي ندارد كه با شنيدن "كفتر كاكل به سر" با هم فرياد بزنند "واي واي" و قاه قاه بخندند.


Thursday, February 27, 2014

به سادگی و ارامی می گوید:"کسی که به تو دل می بندد زندگی اش برای همیشه نابود می شود همین است که کسانی که تو را اینقدر دوست دارند ترجیح می دهند که راهشان را از تو جدا کنند."

فکر می کنم. "این" قدر؟

این یک با شنیدن حرفهاي آن ديگري می گوید که می فهمد.
می گویم: "welcome to the club که!"
می گوید: "club؟"
می گویم: "هر سه تان"
( و در ذهنم حساب می کنم و می بینم که عدد از سه بیشتر است اما چیزی نمی گویم)

و خُب تو هم هر بار همین را ... درست همین حرف را تکرار می کنی.
با نوعی شرارت می گویم: "من ازادسازی می کنم .. و می روم."

می گویم: "من و تو و او ... تنها متعادلتریم ... خودمان را بهتر مدیریت می کنیم ... و خوب یادمان هست که اتش می تواند چــقــــدر بسوزاند"

می گوید که دیگر عاشق نیست. سالهاست که عاشق نیست. حضور ندارد. نیست.
نیست. می پذیرم. همانطور که 23 سال پیش پذیرفتم. نیست را فهمیدم.
در طول سالها یک چیز در من بدون تغییر مانده است: "من هرگز تلاش نمی کنم که چیزی را در دیگری تغییر دهم. می رود. می روم."


استانهای من و یاشار یوسف و بابا جانش:

معمولاً هر شب پدرش حدود ساعت 9 می اید. کمک می کند که فلاس بزند دندانهایش را و مسواک. برایش کتاب می خواند. و بعد می رود.
روی تخت کنار هم خوابیده اند. و بابایش برایش داستان شبش را می خواند.
مرتب از پدرش سوال می کند. جالب است سوالهایش: «بابا استرویدها می توانند دایره هم باشند؟!»
من از آشپزخانه می پرسم: «مگر استرویدها چه شکلی اند؟!»
می گوید: «اِم .. اِم ... فک می کنم دایره نیستند .. بیضوی اند!»

وارد اتاق می شوم. می گویم: My two favorite Men are sleeping here!
و بلافاصله می زنم زیر خنده ... می گویم:
ببخشید اشتباه شد ...  Two of my favorite men are sleeping here


Wednesday, February 26, 2014

ليبرال دمكراسي يك حسن اگر داشته باشد اين است كه در ان امكان دسترسي به اطلاعات هست ...
بدي اش اين است كه يكطوري خودش را ارائه مي كند كه كمتر كسي حوصله مي كند راجع به جزييات ان تحقيق كند
درست مثل زن جوان و زيبا و بزك كرده و عريان و هوس انگيزي كه با عشوه و دلبري اش چشمان تازه ْجواني را خيره كرده است ... و خوب نوجوان ما با ان قلب تاپ تاپ زنان و فشار شديد خون در مخ و در اقصا نقاط ديگر بدن فكر كند: "بروم تحقيق كنم اين STD دارد يا نه!"

نبايد به طفلك خُرده گرفت البته!


Tuesday, February 25, 2014

وقتی می بینم که این موضوع که نقش زن در تنازع بقا «حاملگی و زایمان و شیر دادن نوزاد اینده با غذایی که طبیعت در سینه اش قرار می دهد» است برای بعضی ها اینقدر توهین امیز است ... فکر می کنم یا من چقدر از ذهنیت حاکم امروز -حالا هر روزمان هم که امروز است- دورم ... .
.
.
پانویس اول: گفتم "نقش" زن.

پانویس دوم: بله بله نفش نر را من هم بیشتر دوست دارم! توزیع ژن به هر ماده ای که می رسد! .. البته خوب نر از لذت حاملگی و شیر دادن نوزاد محروم است.

پانویس سوم: من دو سال و ده ماه پسرکم را شیر دادم با اینکه از ده ماهگی اش بازگشتم سر کار ... دو سال شبها شیرم را می دوشیدم و برای فردای بچه می گذاشتم ... به دلیل اینکه مسئولیت مالی زندگی خودم و بچه ام با من است. هنوز هم نمی دانم نفی اهمیت و همچنین زیبایی این موضوع که طبیعت غذای نوزاد را در تن زن قرار داده است در تقابل با مسئولیت هایی که برای زن می اورد چرا اینقدر باب روز است.

پانویس آخر: بله بله .. باید برای حقوق مادران مبارزه کرد ... برای حق دسترسی به مهدکودک رایگان ... ساعت کار کمتر ... و حقوق بیشتر ...


Monday, February 24, 2014

ايا هيچكس نگران انباشته شدن عربستان سعودي با سلاح هاي غرب نيست ... مانند عراق در انتهاي دهه ي ٧٠ ميلادي؟


Sunday, February 23, 2014

هيچ برفي رد پاي تو را نمي پوشاند
عجيب نيست؟


Saturday, February 22, 2014

يكجوري بعد از مهاجرت ... سالگردها و سالروزها و سالگشتها ... عيدها مناسبتها تعطيلات ها بين التعطيلاتها همه همه همه همه انگار براي زجر دادنت مي ايند و مي روند.
٥ سال بدون تو
٧ سال بدون تو
١٠ سال بدون تو
١٥ سال بدون تو

از بهمن بيشتر از همه شان بيزارم


پدر ياشار زنگ مي زند كه ياشار تهوع دارد و بالا مي اورد
خودم را مي رسانم و مي گيرمش و مي اورمش خانه
گرسنه است
كمي گريه مي كند
بيحال است
يك كارتون برايش مي گذارم
برايش كته ي سفيد مي پزم و با كمي ماست بهش غذا ميدهم
مي خورد
انرژي مي گيرد و خندان مي شود
با داروي مايع ضد تهوعش كه از داروخانه سر راه مي خرم و مزه ي گيلاس مي دهد با هم الاسكا درست مي كنيم كه دوست داشته باشد و بخورد
.
.
.
فكر كردن به كودكان گرسنه و بي خانمان سوري ديوانه ات نمي كند؟
مادران سوري با بچه هاي گرسنه چه مي كشند؟
جلوي چشمانمان ملتي را شكستند


Friday, February 21, 2014

هر روز بر انتهاي زنجير حلقه اي تازه اضافه مي كنم ... و شب ... خسته ... در ارزوي باز كردن اولين حلقه ي ان به خواب مي روم.


Wednesday, February 19, 2014

یک زمانی بین چپ های ایرانی درگیری وجود داشت سر دو جهانی و سه جهانی ... هواداران بلوک شرق در تقابل با بلوک غرب... یا کسانی که هر دو بلوک را نفی می کردند ... خط سه ایی ها

***

حالا من دادم در امده است از به اصطلاح-چپهایی که در تورنتو دیده ام ... که جهان اولی هستند!! ینی می روند دم در سازمان ملل یا مجلس کانادا به حمایت از تحریم ایران ...
یا در کنار مجاهدین خلق قرار می گیرند در صف دست راستی ترین نئوکانهای امریکایی .. از کمپینهای تجاوز نظامی به ایران ... از همان مدل حسن داعی دفاع می کنند که حمایت مالی و کاری اش را از راست ترین گروه های اسراییل می گیر


Monday, February 17, 2014

من همیشه فیلمهای احمقانه و یکطرفه ای مثل جیمز باند و رامبو و اسلحه ی مرگبار و دروغهای حقیقی هالییود را تحقیر کرده ام ... با این شخصیت پردازی شان از جاسوسهای سکسی و خوش قیاقه ی غربی ... عوامل متعصب و احمق و فاسد شوروی و کره ی شمالی و چین ... با مردهای زشت .. و زنانشان که تا پشم های سینه ی شان کانری را می بینند وطنپرستی شان یادشان می رود

در یک هفتهی گذشته ... نحوه ی گزارش مدیا از سوچی در کانادا ... مدل سناریوی قیلمهای بالا به نظرم رسید .. لابد باز خط و ربط و مدل گزارشها را سیا به مطبوعات ابلاغ کرده است
همانطور که راجع به سوریه و لیبی

سی بی سی علنا می گوید: "این المپیک نیست .. این پوتین است"
موضوع غارت جهان است توسط امریکا و روسیه و چین
و ذهن ما که توالت عمومی مدیاست
.
.
.
پانویس: نمی دانم ویکی لیکز بود یا مدارکی که ادوارد اسنودن رو کرد که نشان می داد سازمان سیا خط و مشی گزارشات خبری سی ان ان از میدل ایست را تعیین می کند


Saturday, February 15, 2014

اولويتهاي اجتماعي سياسي امريكا جالبند
يك رييس جمهور يني كلينتون به خاطر اينكه دروغ مي گويد كه از مونيكا لوينسكي در راهرو كاخ سفيد يك blowjob گرفته است مواخذه مي شود و كار به استعفا مي رسد
يك رييس جمهور يني بوش با اينكه معلوم شده است كه راجع به دلايل حمله به عراق دروغ گفته است مورد هيچ پيگرد قانوني قرار نمي گيرد

مسلما سكس رييس جمهور خارج از ازدواج مهمتر بايد هم باشد از جان ميليونها عراقي ... براي مردم امريكا


Thursday, February 13, 2014

یک کتاب بنویسیم به نام «اگر فیبسوک بگذارد».


Tuesday, February 11, 2014

هر جا جشن شادماني ادمهاست ... كشتار گروهي حيوانات هم هست ... از كباب و بويش حالا ديگر بيزارم ....


پلهایی که در پشت سر خودم خراب کرده ام .. همانها هستند که می دانستم مرا به بازگشت وسوسه خواهند کرد ... از پیچاپیچ پلهای مجاز و امن روزمرگی در میان همهمه ی بیهوده ی روزانه می گذرم ... هر روز .. و هر روز کنار ان پلی که من را به تو باز می توانست گرداند ... تامل می کنم و بر سرنوشتی که خودم برای خودم رقم زده ام لعنت می فرستم ...

و باز ... هر از چند گاه .. چند گامی جلوتر ... صدای فرو ریختن پلی در دره ها می پیچد. راهی را می روم که بازگشتی ندارد.