Saturday, May 31, 2014

همه چيز در جهان امروز با brand يا همان چيزي كه در ايران بهش مي گوييم "مارك" فروش مي رود. نائومي كلاين نوسنده ي Shock Doctrine كتاب معروفي دارد به نام No logo كه موضوعش گلوبالايزيشن و عملكرد امپرياليسم در كشورهاي محروم و مفهوم و نقش brand است.

بلايي كه سر ما اورده اند به نظر من اين است كه براي "سرمايه داري جهاني" در زشت ترين و خشن ترين چهره اش، همان كه خودش را با جنگ و كودتا و ايجاد خشونتهاي محلي و منطقه اي گسترش مي دهد Brand تازه اي به نام "ليبرال دمكراسي" در اورده اند ... و ناگهان همه خشونت باورنكردني صد سال گذشته را فراموش كرده اند و دم در سازمانها و establishment هاي فروشنده صف كشيده اند به خريد ان.

It is all about branding.


Sunday, May 25, 2014

اگر مي توانستم كمي ... فقط كمي تكه هاي گسيخته ي ديروز را با از آنِ امروز را جايه جا كنم ... اين يكي را كمكي انطرف تر بگذارم ... آن يكي را كمكي اينطرفتر ... تكه هايي كه پاره هايي از آنچه كه من بودم و تو امروز هستي ... و چيزها مي توانستند كمي ساده تر شوند ... كمي آرامتر ... و اين درد ... درد ... كمي آرام مي گرفت.

نمي دانم ... شايد اگر مي شد و اگر مي توانستم ... چيزها ارام مي شدند و به هم نزديكتر مي شدند ... و اين فاصله ... فاصله ... كمي آرام مي گرفت. اما من لابد ديگر شكل من نبودم و تو شكل مردي كه من دوست گرفته بودم ... و ما تصويري بوديم هنجار و به قاعده كه پيش از همه خودمان را بيزار مي كرد و دلزده. حالا هنجار كه بعيد است ... شايد كمي اسانتر. آنقدر كه خسته مان مي كرد شايد ...
از اين خسته تر مي توانم باشم؟
گاهي فكر مي كنم اگر اين جوجه ي كوچك دور و برم جيك جيك نمي كرد شبها نميخوابيدم ... صبحها بيدار نمي شدم ...
فكر مي كني مي توانيم كمي اسانترش كنيم؟ كمي هنجارتر ... كمي ارامتر؟


Thursday, May 22, 2014

امروز يكباره متوجه شدم ... كه اندوه -همچنانكه شادماني- يكي از لايه هاي موجوديتم است
يعني اينطور نيست كه وقتي ارام باشم .. وقتي ديگر شاد ... وقتي ديگر اندوهگين ... و يا ناآرام ...
همه ي اينها و خيلي بيشتر از اينها را هستم ... هميشه ... همزمان
و در همان حال كه با نوعي سرخوشي با ترانه اي همصدا مي شوم ... در همان لحظه لايه اي ديگر روي سرخوشي مي لغزد و اشك در چشمانم حلقه مي زند ...
و اندوه و شادي و ارامش و ناارامي و خلق كج و مهرباني و تندخويي ... همه و همه با همه ي قدرتشان حضور دارند

يك حس جالبي است ... عين قفسي هستم كه همه ي حيوانات را در خود دارد ...

امروز يكباره متوجه شدم


Tuesday, May 20, 2014

درست همان کسانی که قبل از تغییر دولت اوکراین مرتب از شلوغی های اوکراین و سرکوب تظاهرات توسط دولت قبلی توشتند ... و از لزوم تغییر گفتند ... امروز در خصوص سرکوب بخش دیگر این کشورِ دو پاره شده توسط ارتش دولت موقت فعلی و یا قدرت گرفتن نئوفاشیستها در اوکراین امروز خاموش هستند

می دانی ... مردم مهم نیستند .. آزادی و دمکراسی و همه ی اینها یک مشت شعار توخالی جفنگند ... برای مدعی ترین فعالین "حقوق بشر" ایران ... فقط مهم این است که دولتی بر سر کار بیاید که با منافع شان سازگاری داشته باشد. روسیه "بد" است و امریکا "خوب" است چون (ظاهرا) این یک به نفع ماست و ان دیگری نیست.
نامگذاری ها جالبند. مخالفین حکومت سابق "پرو دمکراسی" بودند ... مخالفین دولت فعلی "جدایی طلبان"

و هیچ اهمیتی ندارد که توسط همین دو قدرت امپریالیستی یک ملت دیگر باز دارد به دامن جنگهای داخلی میغلتد ... فقط نتیجه مهم است .. دولتی بیاید که با منافع "ما" سازگار است


Sunday, May 18, 2014

چون به لبش مي رسي خدا خدا
جان بده و دم نزن عزيز من
.
.
.
جان بدهم و دم نزنم.


دلتنگي و دلسنگي و دل شكستگي و دلدادگي و دلخستگي ... به صورت پكيج يكجا به ادم داده مي شوند ... به نازلترين قيمتها. يك قطره اشك چشم. يك قطره خون دل.


Friday, May 16, 2014

بدترين چيز اين نيست كه همه زخم خورده و عاصي در ادامه ي داستان ناتمام عاشقانه اي خاموش نشسته ايم؛ بي نتيجه ...
نه ... آن است كه باورمان را به اين همه از دست داده ايم.


Thursday, May 15, 2014

من فكر مي كردم -به اشتباه - كه موضوع پوليگموس (چند معشوق) بودن تو است ... و مونوگموس (تك معشوق) بودن من.
سالها گذشتند و ديدم كه خودم هم به پوليگامي مبتلام ..

امروز به اين همه فكر مي كردم ... ديدم موضوع اين نيست و هرگز نبوده است ...
مشكل اين است كه تك معشوق يا چند معشوق، من فقط يك نقش بازي مي كنم كه انهم همين خود چند پارچه ي ناآرام سركش و تندخوست ... كه هميشه هم يادش مي رود كه اين همه بازي است و اصول و قواعدش را بيش از اندازه جدي مي گيرد ... حالا اگر به يكي دل بسته است يا به سه تا ... اما تو مي تواني ٦ نقش مختلف و حتي متضاد را در ان واحد بازي كني ... با اطمينان خاطر.


Wednesday, May 14, 2014

گفتم اینجا هم بگویم که بابا این "دهان مان را سرویس کردند" یا "دهانمان سرویس شد" نشانه ی غربزدگی است و باید با «خدماتی به دهانمان ارائه فرمودند" و "خدماتی به دهانمان ارائه شد" جایگزین شود ...

البته من با هیچ سرویسی شخصا مشکل ندارم ... با قطع سرویسها مشکل دارم


Tuesday, May 13, 2014

جوان بوديم
و عشق شرط لازم بود.
براي بودنمان ... براي گذشتن از تيرگي شبي كه براي روح جوان و بي تابمان سحر نمي شد.
بزرگ شديم. به سختي ..گام به گام. و به درد.
و آموختيم كه عشق شرط كافي نيست.

و چيزي كه كفايت نمي كرد لزومش را از دست مي داد ... روز به روز ... هفته به هفته ... و سال به سال

چيزي كم كم فرسوده و نخ نما ... كه يكجايي ... ناگهان انگار حتي اضافه مي نمود ...و ميشد كناري بر زمين گذاشتش ... و راه را ادامه داد.
با ته مايه اي از تلخكامي.

تلخكام مانده ام. سالهاست.


Monday, May 12, 2014

دختر فیلم The way We were ینی باربارا استرایسند را بردار ...با پسر فیلم دلشکسته (امیر علی دوران) .. دو تا فیلم را بردار بچین بچین کن و با هم قاطی کن .. می شود داستان من و تو .. همينقدر احمقانه








عاشق نه، زخمي.


جوان بوديم
و عشق شرط لازم بود.
براي بودنمان ... براي گذشتن از تيرگي شبي كه براي روح جوان و بي تابمان سحر نمي شد.
بزرگ شديم. به سختي ..گام به گام. و به درد.
و آموختيم كه عشق شرط كافي نيست.
و چيزي كه كفايت نمي كرد لزومش را از دست مي داد ... روز به روز ... هفته به هفته ... و سال به سال
چيزي كم كم فرسوده و نخ نما ... كه يكجايي ... ناگهان انگار حتي اضافه مي نمود ...و ميشد كناري بر زمين گذاشتش ... و راه را ادامه داد.
با ته مايه اي از تلخكامي.
تلخكام مانده ام. سالهاست.


Sunday, May 11, 2014

خیلی باحاله:
1- مردم اوکراین غربی هوادار غرب هستند و مردم اواکراین شرقی طرفدار روسیه
2- مردم اوکراین غربی توانستند با کمک مستقیم امریکا و اتحادیه ی اروپا دولت انتخابی اوکراین را سرنگون کنند
3- مردم اوکراین شرقی شروع کردند به مخالفت و تظاهرات
4- دولت انتصابی امریکا/اتحادیه ی اروپا نیروهای ارتشی را برای سرکوب مردم اوکراین شرقی فرستاده است
5- امریکا نقشه اش برای تصاحب منابع گاز اوکراین و بستن راه صادرات روسیه به اروپا برای قدم بعدی در راه محاصره ی اقتصادی روسیه را علنی می کند
5- روسیه ارتشش را پشت مرز ارایش داده است. به بهانه ی سرکوب روسهای اوکراین توسط دولت انتصابی ... و تقویت حضور نیروهای ناتو در نزدیکی مرزهایش
6- ناتو نیروهای نظامی اش را در لهستان و در مرز اوکراین ارایش داده است. از سراسر جهان هواپیمای جنگی و سلاح به ناتو و مرز اوکراین فرستاده می شود به بهانه ی حضور نیروهای روسیه.

در حاشیه ی صحنه:
"مثلا-انقلابی" های ایرانی (خودمان را گول نزنیم... بیایید لغات را درست به کار ببریم: کسانی که در جبهه ی راست برای امریکا و اتحادیه اروپا هورا می کشند اسمشان انقلابی نیست؛ ضد-انقلابی است .. حتی اگر ضد جمهوری اسلامی باشند ... ماهیت سیاسی یک فرد را موضعش نسبت به انچه در جهان می گذرد تعریف میکند نه مثلا موضعشان نسبت به "اخوند"های ایران ... نمی شود برای موساد یا سیا کار کرد و "انقلابی" بود!!) ... بله می گفتیم!: "ضد-انقلابی" های دو اتشه ی ایرانی برای تفوق امریکا بر روسیه هورا می کشند! .. و آن بخشی از بدنه ی چپ را که بر طبق اصول با سیاستهای غرب و ناتو در به دست اوردن هژمونی نظامی و اقتصادی مخالف است و سلطه ی غرب بر اورکراین را تایید نمی کند متهم می کنند به حمایت از شوروی! ...
But hold on! .. شوروی ای در کار نیست ... پوتین یک "اولترا راست"ِ "ارتدوکس"ِ "هموفوبیک" است که با چین و امریکا دارند سر تقسیم جهان می جنگد ... ولی در ظهور مجدد معادلات مشابه جنگ سرد در نقطه ی مقابل امریکا/اروپا قرار دارد ...و خوب غرب دارد روز به روز با این روش جدیدش و استفاده از مفهوم خنده دار حقوق بشر (صادق باشیم همان که خرجش را سازمان سیا می دهد و به مردم فلسطین و عربستان و بحرین و عراق و افغانستان و لیبی اینروزها اعمال نمی شود) و تجزیه ی کشورهای جهان به کشورهای کوچکتر روز به روز و سنگر به سنگر جلو می رود ...

و خوب هورااااا لیبرال دمکراسی ...


Friday, May 9, 2014

مي گويد: "نبودنت بيماري زاست!"
و ادامه مي دهد: "هر چند كه بودنت كشنده بود'
و مي خندد.


مي گويند كه بيش از "..." نفر در انفجار بمبي در كابل كشته شدتد ... بيش از "...." در انفجار انتحاري در بغداد
بيش از ".." در بمباران تريپولي توسط ناتو ...
بيش از "...." در بمباران فلوجه"

مي گويند: گفته مي شود ٥٠٠ هزار كودك عراقي در طول تحريم اقتصادي عراق از بيدارويي و گرسنگي جان خود را از دست داده اند ... بررسي سازمان فلان نشان مي دهد كه اين امار به صورت رسمي ٣٦٠ هزار كودك است ... چيزي حدود ٢٣٠٠ تا ٣٠٠٠ كودك در هفته

***
مي بيني تبديلمان كرده اند به عدد
به معادلاتِ كمتر و بيشتر
به چيزي بين اين عدد و ان عدد
مثل بشكه هاي نفت
مثل قيمت سهام

من هميشه حس مي كنم ياشار يوسف يكي از ان تقريبهاي به حساب نيامدني مي تواند باشد
يكجايي يكي امار را گرد مي كند و او با اين صداي شيرين و نگاه هشيارش بين صفر و ده گرد مي شود و مي شود يك نقطه
و هيچكس متوجه نمي شود كه جان دادن اين يك بچه بين اين محاسبات وًمعادلات دولتي حول بحران انرژي و نيروي انساني، از اين زمين جهنمي ساخته است مملو از درد

جهنمي كه تحت هيچ فلسفه اي توجيه كردني نيست.


ادم برلوسكوني را مي بينه مردم ايتاليا بهش راي مي دهند فك مي كنه كاليگولا در تاريخ باستان اتفاقي نبود.


من هنوز در ياشار يوسف دنبال تو مي گردم ... يك حال عجيبيه فک کنم از معشوق فرزندي داشتن ...
هميشه دلم مي خواست از تو پسري داشتم ... كه شبيه تو بود و سياه چرده بود و شجاع بود و شيرين زبان بود و محجوب بود ... و انقدر باهوش بود كه ادم ديوانه مي شد ... و انقدر جسور كه ادم را محو خودش مي كرد ... و آنقدر شيرين.
و البته من او را نه مثل تو با عقل سليم بزدل محافظه كار اينده نگر كه آزادِ آزادِ آزاد بار مي اوردم ... عاشق پريدن ... بي هراس از زمين خوردن ... و بی وسواس "موفقیت".
من بیزارم از این وسواس که خانواده آن را مثل تخمی در دل بچه هاشان می کارد و زندگی شان را به کثافت می کشد .. این وسواس "موفق شدن"

حالا آدمها مي ايند اينجا مرا قضاوت مي كنند و از خريتم يا خودخواهي ام يا ناداني ام يا سادگي ام یا وقت نشناسی ام یا عدم پذیرش وافعیتم يا هزار عيب و ايراد ديگرم مي گويند و خصوصا از ان يكي كه حتي براي من هم كه تره براي هيچ كسي و هيچ سنتي و عرفيتي خورد نمي كنم شنيدنش عذاب اور است كه "لیلا تو مادر خوبي يا قدرشناسي يا عاقلي يا فهميده اي یا از خودگذشته ای یا لایقی نيستي" ...

مثل هميشه.

من گاهي در ياشار يوسف دنبال تو مي گردم ... يك حال عجيبيه از معشوق فرزندي داشتن ... و مثلا ديدن طرحي از صورت تو درصورتش، وقتي که احساسات برش غلبه مي كند و مي خنداندش يا گريه اش مي اندازد

من هميشه در همه چيز دنبال تو مي گردم. گمانم زمان شايد درد را ارام مي كند ... اما عشق را نه.


Thursday, May 1, 2014

فكر كن جانگدازترين عكس جنگ ايران و عراق را ميبيني ... سربازان جوان خونين در هم شكسته اي كه موهاي سياهشان روي خون دلمه شده بر پيشاني شان ريخته است ... پسران فقير شهرستاني كه در كاروانهاي پي در پي به جبهه اعزام شده اند و اشك مادرانشان با اب هاي كاسه هاي سفالي ميدانهاي شهرهاشان را ابياري كرده است ... عكسهاي سنگرهاي خونين

و در محيط مجازي "به اصطلاح" انقلابي هايي ها را ببيني كه از مجاهدين خلق در سالهاي اقامتشان در عراق و همراهي شان با صدام به عنوان private army در حملات به خط اول جبهه ي ايران و كشتار همين فرزندان محرومترين اقشار اين مردم در دوران جنگ دفاع مي كنند ... (همدستي شان در كشتار شيعيان عراق در ١٩٩١ و كمپين الانفال و قتل عام شهرهاي كرد نشين با صدام بماند)

انوقت شايد حال من را بفهمي.
عكسها را پست نمي كنم. همه مان ديده ايمشان.