Tuesday, January 6, 2004

چيزهايي هستند كه آدم را هوايي مي كنند ... آينه مثلاً ... يا برف بازي ... يا ديواره ي صخره اي كنار جاده. ديماه. ديماهي كه اولين روزش در دفتر معاونت فرهنگي اجتماعي شروع مي شود و تقويم من در بيست و هفتمين روزش سالهاست كه باز مانده است ... از اين چيزهاي بد بد مي گذريم و مي رويم سر:

پروژ ه اي به نام بچه دار شدن

1- منابع مالي
منابع مالي كافي نيستند. يعني در واقع خيلي هم كم هستند. ... پس پروژه بي پروژه؟ نه بابا!! از قديم گفته اند هر آنكس كه دندان دهد نان دهد ( اين همه بچه هاي افريقايي كه در هر ثانيه ي اين ساعت گردالي از گرسنگي مي ميرند هرگز دندان در نياورده اند ... مي بيني!)

2- مشكلات اجرايي
تك و تنها چطوري مي شود هم كار كرد و هم بچه را بزرگ كرد. به عنوان يك Single Mother وقتي مي روي سر كار كي بچه را نگه دارد؟ مهد كودك ؟Baby Sitter؟ بي خيال. بچه كه به دنيا آمد فكرش را مي كنيم. يا اينكه چپ هاي مدرن ... سوسيال دمكراتها ... تا آن موقع توانسته اند دولتهاي كاپيتاليست را سر جايشان بنشانند و حق و حقوق محروميني مثل من را تضمين كنند و بچه ي بي پدر من از همان شرايطي برخوردار مي شود كه بچه هاي با پدر!

بزرگتر كه شد كي مي بردش مدرسه؟ كي از مدرسه مي گيردش؟ خودش مي رود جانم. من از دوم دبستان خودم رفتم مدرسه و برگشتم. و هميشه هم مدرسه بغل دست خانه نبود. كلاس اول هم مدرسه آن سر شهر بود. ننه باباي من هم مثل تو فكر مي كردند كه بچه را بايد مدرسه ي ملي گذاشت تا بيشتر باسواد شود. يك ماشين گرفته بودند كه هر روز مي آمد و تحفه هاي پنج گانه را سوار مي كرد و مي برد و مي آورد!! هيچ پخي هم نشدند! نخير جانم! مدرسه ي دولتي. پاي پياده!

3- مشكلات فرهنگي
بچه را نمي شود هرگز برد ايران. در ايران به بچه هاي كه خارج از ازدواج به دنيا بيايد چه مي گويند: حرامزاده گمانم. لعنت برشما ... يعني همه ي اين بچه هايي كه در زنجيره اي از ازدواج هاي عوامانه كه بر اساس صلاح ديد و منفعت و زر و زور انجام مي گيرند حلالزاده اند و بچه ي من حرامزاد است ... به خاطر يك امضاي جوهرين پاي يك صفحه ؟ ... يا چند كلام از دهان يك متصدي دفتر ثبت؟ ... فراموشش كن. زنده باد حرامزادگي. بچه را هم با خودمان مي بريم ايران. بگذار اين يكي را در كودكي بگيرند اعدام كنند. شهيد كه نشدم. لااقل مادر شهيد شوم.

4- مشكلات ژنتيكي
خوب ... اصل موضوع. از بعد از تو من هرگز كسي را نديده ام كه امتياز كافي بگيرد براي انتقال ژن مناسب: بي نظير در منطق و رياضيات و سرعت انتقال و توانايي بدني و و و و خوشگلي! در قبال اين امتيازات مي شد مشكلاتي مثل استعداد چاقي و ناراحتي كليه را ناديده گرفت! اما تو خيلي حواست جمع تر از اين حرفهاست كه بگذاري من بچه ات را بزرگ كنم!! خودمانيم چه شري مي شدها!!!!

.به قول رامين بابا نوئل هم كه برايم بچه نمي اورد .... پس بايد گشت و ديد و از اول امتياز داد. يك جدول مي كشيم و در ان امتياز بندي مي كنيم. چطور است؟

*. تو! .... احساساتي. مهربان. درونگرا .... م م م بد نيست. اما تو حاضر نيستي بچه را بدهي به من و بروي! نمي شود بچه را هم با عادت هاي مذهبي تو بار آورد! به بچه بايد رياضيات ياد داد و ورزش. خودش مي رود دنبال ريشه هاي وجودي اش. تو مي خواهي كله اش را پر كني با عرفان ... مي دانم از حسن حسن زاده ي املي حرف مي زني. آن يكي هم مي زد و اين از اب در امد... نوپ!

**. تو! ....بدقلق. باهوش. ورزشكار. متفاوت! م م م اما بداخلاق و غرغرو و آدم گريز! من هر كاري بكنم متهم مي شوم به اينكه بچه را دارم خراب مي كنم! ... تازه مي دانم كه IQ ي بالايي داري ... اما نمرات جبر و مثلثات دبيرستانت پايين بود .... م م م م نوپ!

****. خوب پس .... نبود؟!!!

No comments: