این عکس را بعد از شش سال دوباره دیدم...
و عکس همان حس قدیمی را باز برایم تداعی کرد.
چیزی تغییر نکرده است ...
من نه.
لااقل من نه.
من Outsider بودم
... Outcast
دوری گزیده و دوری گزیده شده
در تقابل با هر آنچه که مقبول توست ...
و خواست توست.
دستاویز حضورت ...
یا معنای آن.
چه چیزی تغییر کرده است ...
گمانم هیچ چیز.
من اما پشت در گیج و سرگشته به انتظار نمانده ام ...
بیزار از ماندن ... و دلتنگ از رفتن.
همیشه رفتن.
پشت در دیگر کسی پاپا نمی کند.
رفته ام.
تمام شد.
No comments:
Post a Comment