Saturday, December 26, 2009

تاسوعا هم گذشت ... به خروش و خشم. به سختی سرما خورده ام و تمام روز را پای اینترنت به خواندن و دیدن وقایع ایران گذرانده ام .... ناامید و امیدوار ... تنها و دور افتاده از این همه.
در این چند ماه گذشته اگر ارتباطات اینتر نتی ام با دوستانم در سراسر جهان نبود ... در این روزهای پراشوب، از تنهایی در این شهر با خیابانهای چندین بانده ی نادوست داشتنی و چلوکبابی های تاریک و کافی شاپهای بیقواره اش که مرا خانه نشین کرده اند، می مردم. روزها را می شمریم مابین ۱۳ آبان و ۱۶ آذر و روز قدس و تاسوعا و عاشورا ... و اضطراب در میانه ی این روزها برای این همه جوان در بند ... و این همه اعدام ... و فقر که ملت را در پنجه های خود می فشرد ...



1 comment:

Vida said...

هيچ گاه معنای درد مشترک به اين اندازه برايمان مفهوم نبوده، بوده؟