Thursday, February 25, 2010

با مردی اشنا شدم ... منقد فیلم ... یکجوراهایی هم مثلا چپ نوین ... بسیار باهوش و درونگرا و روشنفکر ...
دوست شدیم ... و رابطه مان وارد مرحله ی بعدی ... یعنی به اصلاح احساسی شد ... ...که این مرحله اش ۱۰ روز به طول انجامید ... گفتم: "معذرت می خواهم. اشتباه کردم" ... و زدم به چاک. از من پرسید که مشکلم چه بود ... گروهی از بچه ها که در ان سالها باهاشان می پریدم (از به کار بردن کلمه ی دوست برای هر کسی پرهیز کنیم) از من پرسیدند که چه اتفاقی افتاده بود ... من چیزی برای گفتن نداشتم. همین که: "همین. این آدم مرد من نیست."
از دوستی آن مرد دوری جستم ... و از آن جماعت هم. بالطبع.

یادم هست که بعدها وقتی با پدر یوسف دوست شدم و ماجرا را تعریف کردم او هم همین سوال را پرسید. به شوخی گفتم: "در رختخواب خوب نبود" ...چرا که اگر سعی می کردم که توضیحش بدهم، بی نتیجه بود. می دانستم.
و یادم هست که پدر یوسف به من گفت که اگر پیش از این می دانست اعتماد به نفسش را از دست می داد و جلو نمی آمد !... هاه! "و تفاوت از زمین است تا مارس!"

***

حالا می بینم که اگر مانند "هایده ترابی" استعداد شاعری داشتم حتما این شعر را من گفته بودم ... در ان سال!


ديوث مدرن
طرفدار زن است و «عشق آزاد»
گوشت زن را كيلويی میخرد
به نرخ آزاد
به نرخ روز
به نرخ «بازار»
به تاريخ مصرف هم توجه میكند

ديوث مدرن
سيمون دوبوار میخواند
«جنس دوم» را با جنس تازه عوض میكند

ديوث مدرن
عاشق زن است
برای زن است
برای زن شاعر میشود
برای زن مینويسد
نويسنده میشود
برای زن فيلم بازی میكند
يا تاتر.
برای زن
به نام زن

ديوث مدرن
گاهی... هم پست مدرن میشود
فيلسوف میشود
هايدگر میخواند
صيغه میكند و
او صيغه را پست مدرن میكند
برای زن
به نام زن

ديوث مدرن
پيامبر زن میشود
دست به نریاش میكشد
با خايه هايش «زنانه» میانديشد
از هر زنی زنتر میشود
برای زن
به نام زن

ديوث مدرن
عاقبت چيزی هم طلبكار میشود
سخت میكوبد
«بر سر» زنهای عقبمانده
برای زن

هايده ترابی

7 comments:

Anonymous said...

salam che joori farar kardin?yani raveshe khasi dare?
merc

ايرج said...

سلام.
اگر درست درك كرده باشم؛ اشاره ي شما به اپيدمي جهان گسترده ي "فرار از مسئوليت" باشد. اگر اشتباه مي كنم؛ بد نيست قدري روشنمان بفرماييد. ولي اگر فهم من از نوشته ي شما و شعري كه در انتهاي نوشته آورديد درست باشد؛ برايم دانستن نظر شما درباره ي نوشته ي قديمي وبلاگي خودم (تغيير مسير به آرامي)جالب خواهد بود

iraj2531.blogfa.com/post-41.aspx

Leilaye Leili said...

دوست ناشناس گرامی
به طرف گفتم: ببخشید اشتباه کردم ... من آدم شما نیستم. و زیر بار عذری هم نرفتم.

ایرج گرامی
مسٓئله مسئولیت پذیری یا طلبی یا حتی وفاداری نیست ...

من اساسا به ازدواج معتقدن یستم ... مزدوج هم نیستم ...به رابطه ی ازاد معتقدم ... و حتی به انچه به عنوان اوپن مریج اینجا مصطلح است ... اما به صداقت معتقدم ... به راستگویی ... و به راست اندیشی ... یعنی کاری را که «خودت» فکر می کنی نباید انجام دهی ... یا «نمی توانی حقیقت انجام انرا بیان کنی» چون می دانی که از نظر دیگران مذموم است و نمی توانی یا نمی خواهی با اعتقاداتشان سرشاخ شوی را نباید انجام دهی ...

آنچه در اینجا مطرح است هرز اندیشی و هرز گردی و هرزطلبی است تحت عنوان مدرنیته ...
جملاتی ز این شعر خیلی گویا هستند:

ديوث مدرن
عاقبت چيزی هم طلبكار میشود
سخت میكوبد
«بر سر» زنهای عقبمانده
برای زن


یا

ديوث مدرن
طرفدار زن است و «عشق آزاد»
گوشت زن را كيلويی میخرد
به نرخ «بازار»
به تاريخ مصرف هم توجه میكند

Anonymous said...

I totally get what you are saying...its every where.we are good modern fellas,we just have no idea!being open minded equals no commitment.we are modern.we sleep around, even metally and again come back to tell you how differnt you are...we are lame enough to be each and every ex's shoulder to cry.we are modern!

ايرج said...

سلام مجدد
بنده هم از "مسئوليت" مقصودم ازدواج يا هر نوع تعهد (به آن معناي عرفي كه در روابط زن و مرد به كار مي رود) نبود. بلكه مسئله را در قبول بار مسئوليت در كليت آن(مسئوليتي كه اعتقاداتمان بر دوش ما مي گذارد؛ مسئوليتي كه عشق بر عهده ي ما مي نهد؛ مسئوليتي كه والد بودن ما را به آن پايبند مي كند و ...) يا فرار از آن سنجيدم. شخص ممكن است اصلا ازدواج را عملي غيراخلاقي بداند اما مسئوليت پذير باشد (فرضا اما گلدمن) . اما به نظرم مي رسد كه مدرن بودن موجب مي شود افراد در هر امري ( از شغل گرفته تا روابط عاشقانه؛ دوستيها و رفاقتها و ...) صرفا به دنبال منفعت (بنفيت) حداكثر در قبال كمترين مسئوليت ممكن باشند. عجيب نيست كه عصر ما عصر ايثار و بذل مهجه نيست. دوران خودكشي است.

Vida said...

Hum... is there a difference with "Dayouse sonnati"?

دختر همسایه said...

wow! خیلی شعر خوبی بود ...انگار از زبان من بود و من میبایست اینو میگفتم...خیلی وقته توی وبلاگم هیچی ننوشتم ولی دوست دارم اینو کپی کنم بذارم