اینروزها ...
ای گنج نوشدارو بر خستگان گذر کن
مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
که این عمر طی نمودیم اندر امیدواری
***
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی برافراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
***
نور، تویی
سور، تویی
دولت منصور، تویی
مرغ که طور، مرغ که طور، تویی
خسته به منقار، خسته به منقار، مرا
یار، مرا
غار، مرا
***
بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ
وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ
***
شیوهی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
پیشهی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
No comments:
Post a Comment