Friday, April 16, 2010



اینروزها ...

ای گنج نوشدارو بر خستگان گذر کن
مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
که این عمر طی نمودیم اندر امیدواری

***

نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی برافراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت

***

نور، تویی
سور، تویی
دولت منصور، تویی
مرغ که طور، مرغ که طور، تویی
خسته به منقار، خسته به منقار، مرا
یار، مرا
غار، مرا

***

بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ
وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ

***

شیوه‌ی نوشین لبان، خدا خدا
چهره نشان دادن است عزیز من
پیشه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
پیشه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است
پیشه‌ی اهل نظر، دیدن و جان دادن است

No comments: