Wednesday, April 28, 2010

فمینسیم زن ایرانی

 خانم صدر به نظر من در همان دامی افتاده است که فمینیسم ایرانی از نظر من از ابتدا افتاده است: قرار دادن زن در «تقابل» با مرد

به نظر من بدیهی است که جامعه ای که زن در آن قربانی بی عدالتی است ... مردش هم قربانی است ... حتی اگر نمی داند ... جامعه ای که در ان در ساده ترین قوانین طلاق حقوق زن اینچنین پامال می شود ... مثلا در خصوص حق حضانت فرزند ... مردش هم تحت ظلم است...
مردش همان پسری است که از مادرش جدایش می کنند و می دهندش به پدر بی صلاحیتش تا بزرگش کند ... یا همانکه مادرش تلخ و ناشاد در جهنم یک زناشویی بیمار می ماند و او را بزرگ می کند ... بیمار و آسیب خورده ...

مردش همان پدری است که دخترش یا خواهرش اسیر یک ازدواج نادرست با مردی معتاد یا بیمار روانی می شود و یا باید در ان بماند وبسوزد و یا از نگاهداری فرزندانش محروم می شود ... مردش همان برادری است که خواهرش را زیر لگد له میکند چرا که خلاف عرف رفتار کرده است ... یا پدری که دخترش را می کشد ...

و چه کسی هست که فکر می کند که آن برادر یا پدر از برخورداری این حق بدون مجازات قانونی خوشبخت است؟ یا از سلامت برخوردار؟

خانم شادی صدر و بسیاری از فمینیست های ایرانی باید به خاطر بیاورند که بسیاری از ارزشهایی که بر اساس تفکر آنها توسط قانونگذاران یک جامعه ی مردسالار به زن تحمیل می شود، به سادگیِ تنفر از دوچرخه سوار شدن یک زن یا پوشیدن یک لباس با یقه ی باز، مورد تایید بخش بزرگی از زنان همان جامعه، آن بحش که متعلق به بدن ی سنتی ان است، می باشد و این علی رعم همه ی محدودیت و ظلمی است که بر خود آنها می رود ... و هم این آنها را دشمن خلق و بشریت نمی سازد ... جوامع مذهبی -طبعا در شرق میانه- همه به زمان نیاز دارند تا به ان سطحی از رشد برسد تا قوانین اجتماعی جدا از قوانین مذهبی و حتی عرفی تعریف شوند و این همه تلاش خانم صدر و دیگر فعالین زن ایرانی در همان راستاست و حتما هم به نتیجه خواهد رسید.

زمان آن است که باور کنیم که جامعه ی بیمار بیمار است. شقه شقه ی جنسیتی اش نکینم. ببینیم که جامعه ای که زن در آن قربانی بی عدالتی است ... مردش هم قربانی است ... حتی اگر نمی داند ... و بدانیم که تنها زنان به این راز آگاه نیستند چرا که شاید سرسخت ترین فمینست ها را می شود بین مردان پیدا کرد.ساده است: حقوق زن را در نه تقابل با حقوق مرد که در کنار آن و مکمل آن دنبال کنیم. همین. بدانیم و بیان کنیم که جامعه ای که نیمی از بدنه ی آن از هر نظر در عذاب و بی توجهی است ... نیم دیگرش هم بیمار می شود ... و باید به ان توجه شود ... و این اتفاق خواهد افتاد ... و نه سنت و نه مذهب دیگر نمی تواند جلوی آن بایستد ... و این را تعداد فعالین سیاسی/اجتماعی کشور، شهامتشان و جسارتشان و پایداری شان نشان می دهد.

جلوی آمدن فردا نمی شود ایستاد. نه با چماق و نه حتی با انرژی هسته ای.


2 comments:

Anonymous said...

این پست «جنجالی» شادی صدر را خواندم و به همان اندازه ای که قبلا او را جدی نمی گرفتم حالا هم نمی گیرم. بنظر من او و آنهایی که مثل او با ین کلمه فمینیسم آب شان می آید (ببخشید که اینقدر بی پرده می نویسم چون این کلمه در ایران تا حد بازیچه ای که فقط یک عده را ارضای فردی کند پایین آمده، تهمینه میلانی هم مثال دیگری است از این دست) نوع برخوردشان به حقوق از دست رفته ی زن بسیار «مردانه» و قلدر است و یک بعدی. نه پشتوانه عملی و اجتماعی دارد که با شرایط ایران تطبیق داشته باشد و نه جایگاه مردمی درستی که مثلا مادر بزرگ بیسواد مرا سر سوزنی به ۸۹ سال حقوق از دست رفته اش آگاه کند.
در عوض عده ای مثل خانم شهلا لاهیجی یا مهرانگیز کار که دغدغه واقعی شان حقوق زنان است دارند کار می کنند و تاثیرشان را هم می گذارند، این همه قشقرق بپا نمی کنند و اصرار هم ندارند خودشان را فمینیست بنامند. یادم هست تازه بیست سالم شده بود و به واسطه یکی از دوستانم به دفتر نشر روشنگران رفتیم برای دیدن خانم لاهیجی. دو ساعت برایمان درباره کتاب تازه چاپش «پژوهشی در هويت تاريخی زنان ايران» صحبت کرد که خیلی برای همه مان روشنگر بود. آنروز من برای اولین بار اصطلاح حقوقی حق طلاق برای زن را شنیدم. آنروز آنقدر فرم و محتوای کلام لاهیجی جذاب بود که چار تا جوان را به موضوع حقوق زن علاقه مند کرد. اگر چه قیاس مع الفارق است اما کلام لاهیجی کجا و این اراجیف شادی خانم نه چندان شاد کجا که چار تا مرد روشنفکر که موضع شان در باب حقوق زن درست برای خودشان هم روشن نیست عصبانی و خشمگین کرده و چه بسا بیزار از هرچه فمینیسم.

محسن ماه می

دارا said...

اگه بگم تا حدی با این ایده شما و 100% با *ناشناس* مخالفم، یعنی کار بدی کردم؟
البته ایده جنابعالی رو در تقابل با مقاله مورد نظر نمبینم بلکه بیشتر مکمل اون هست

لایه و پوسته اولیه مطلب مورد نظر شاید مستحق این و اون تحلیل باشه اما شاید اگه با این دیدگاه هم آشنا بشیم در لینک زیر، کمی بتونیم به لایه های اساسی تر مطلب وارد بشیم.
حرف از یک رویه هست ، نه یک جن سیت
این رو اگه ضمیمه فکرمون کنیم و دوباره اون مقاله رو بخونیم بعدش اظهار نظرمون متعادلتر میشه.
البته این نظر منه
http://hoghooghdanehparisi.blogfa.com/post-337.aspx