Thursday, September 16, 2010

قطعاتی از میان جریان مکالمه

برایم شعر می فرستد.
تکه هایی از دوشعر را که پشت سر هم فرستاده است برمی دارم:

گفتی:
مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نیست

حالا می گویی:
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست


شده است فاصله ی بین دفتر کارمان و خیبابانهای آن شهر ...
در اینجا مرا می خواستی ... در آنجا نه.
و ما هر روز این فاصله را طی می کنیم.
همچنان.


می نویسد:

ـ چرا من؟
سپیدار پرسید.
تبر گفت:
تمام سپیدارها پاسخ این سؤالند.

می نویسم:
این تبر اگر بود می گفت:"از ‌آن یک سپیدار بپرس ... همانکه من می دانم و تو هم."

می نویسد:
نامه هایت به تمامی مقاصد مورد نظر و یا دور از نظر رسیده است

خانه عشق در خراباتست
نیک نامی در او چه کار کند

No comments: