برایم شعر می فرستد.
تکه هایی از دوشعر را که پشت سر هم فرستاده است برمی دارم:
گفتی:
مقصود ما ز وصل تو بوس و كنار نیست
حالا می گویی:
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست
شده است فاصله ی بین دفتر کارمان و خیبابانهای آن شهر ...
در اینجا مرا می خواستی ... در آنجا نه.
و ما هر روز این فاصله را طی می کنیم.
همچنان.
می نویسد:
ـ چرا من؟
سپیدار پرسید.
تبر گفت:
تمام سپیدارها پاسخ این سؤالند.
می نویسم:
این تبر اگر بود می گفت:"از آن یک سپیدار بپرس ... همانکه من می دانم و تو هم."
می نویسد:
نامه هایت به تمامی مقاصد مورد نظر و یا دور از نظر رسیده است
خانه عشق در خراباتست
نیک نامی در او چه کار کند
No comments:
Post a Comment