Tuesday, December 21, 2010


بیرون
جنگ خاموشی و فراموشی‌‌ست.

با من
...درون همین شعر بنشین.
من از عاشقانی می‌گویم
که نداشتم،
تو از سفرهایی بگو
که نرفتی.

بیرون
آدم می‌کشند.

مژگان عباسلو

4 comments:

Anonymous said...

in asgeghane ha yani khabarayie?are ya na.
امشب كسي به سيب دلم ناخنك زده است!
بر زخمهاي كهنه ی قلبم نمك زده است!

اين غم نمي رود به خدا از دلم، مخواه!
خون است اینکه بر جگر ِ من شتك زده است

قصدم گلايه نيست، خودت جاي من، ببين
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلك زده است!

امروز هم گذشت و دلت ميهمان نشد
بر سفره اي كه نان دعايش كپك زده است!

هرشب من -آن غريبه كه باور نمي كند
نامرد روزگار، به او هم كلك زده است-

دارد به باد می سپرد این پيام را:
سيب دلم براي تو ای دوست، لك زده است!

Leilaye Leili said...

always dear, always

insorkhetalkh said...

سلام
این پست شما لذت ناک بود به قول آبادانی ها! نه ایطوووووووووووووور ...

navid said...

wow ! great...