Friday, January 27, 2012


بچه های کوچک در عینی که دوست داشتنی اند، هیولاهایی هستند. برای کوچکترین چیزی ممکن است گریه کنند و پا به زمین بگویند ... گاهی به هیچ منطقی به راه نمی آیندد ... موقع رفتن همیشه ناآرام می شوند و نمی گذارند لباس بپوشانیشان ... موقع بازگشت خسته اند و نق نق می کنند و کلافه ات می کنند.
بچه های کوچک خیلی خوب نمی خوابند .. در دل شب باید گوش به زنگ باشی تا اگر ناآرام می شوند بهشان بپردازی ...
بچه های کوچک خسته و عاصی ات می کنند اما همه ی همه ی مشکلاتشان را به جان می پذیری بی اینکه فکر کنی راه دیگری وجود دارد .. با عشق.

همین است که حالا خبر مرگ هر یک فرد .. یک مرد یا یک زن برایم هزاران برابر گذشته دردآور است ... وقتی بمبی در بغداد «دست کم» هشتاد نفر را می کشد یا در یک عملیات مسلحانه «حدود» پنجاه نفر کشته می شوند ....
من حالا بلافاصله به بچه هایی فکر می کنم که انتظارشان به سر نمی رسد و پدر یا مادرشان دیگر هرگز به خانه نخواهد آمد.
حالا به بچه های فکر می کنم که نق نق ها و بی تابیشان را کسی نیست که با عشق و گذشتی که فقط والدین می توانند از خود نشان دهند تحمل کند.

حالا اینروزها اخبار گوش نمی کنم. دیگر نمی توانم سر هر ساعت خبر بچه هایی را بشنوم که برای همیشه از عطوفت و مهر مادر یا پدرشان محروم می مانند ...در این جنگها و ناآرامی های تمام ناشدنی ... بی اینکه کوچکترین کاری از دستم برآید.

No comments: