Monday, April 9, 2012

دمکراسی یعنی من قبول کنم که تو لخت راه بروی و تو هم از حق برقع پوشیدن من دفاع کنی ... و گرنه بقیه اش که می شود کشک




6 comments:

ماهگونMahgoon said...

به نظر من دموکراسی یعنی توافق اکثریت برای تعیین حدود؛ که نتیچه‌ آن می‌شود که کسی نتواند لخت مادرزاد و یا با حدود مشخصی از پوشش وارد اجتماع و یا محافل و یا مجالس عموی مثل مجلس نمایندگان مردم و پارلمان برای وضع قوانین و قراردادهای اجتماعی بشود یا نشود.
این که اکثریت مردم حدود حجاب را جوری تعیین می‌کنند که کسی نمیتواند لخت مادرزاد وارد اجتماع مردمی جوامعی مثل مهد دموکراسی جهان مثل فرانسه و یا امریکا بشود. البته اصل نظام تصمیم‌ساز دموکراتیک است نه تصمیم سازی در نظامهای دیکتاتوری و غیر دموکراتیک.

ماهگونMahgoon said...

تصمیم راجع به میزان پوشش اعضای بدن در هنگام حضور در مکانهای عموی ربطی به اراده‌ و باور خصوصی افراد ندارد؛ بلکه برآیند باورهای مردمی و حق برابر مردم در اعمال آن از طریق نهادهای دموکراتیک تصمیم ساز و تصمیم‌گیر در جامعه ملاک است که نتیجه‌ی آن وضع قوانین نسبی دموکراتیک قابل اصلاح و یا ترمیم در زمان و مکان است. در این میان اینکه مردم لخت مادرزاد و یا با درصدی از پوشش از لباس زیر تا گونی پیچ فرقی نمی‌کند. حدود حجاب و پوشش شامل داشتن کلاه و یا روسری و یا حتی نپوشیدن زیرجامه نیز میشود.

Leilaye Leili said...

اینکه قوانین اجتماعی چه جیزهایی را حکم می کنند یک چیز است
این هراس و وحشت فردی ما از دیدن یک زن محجبه -در غرب- یا یک زن یا مرد کاملا برهنه و برداشتمان از «لزوم» محدود کردن دیگران تا انجا است که «ما» احساس راحتی کنیم

ماهگونMahgoon said...

بله حرفت را در بست می‌پذیرم لیلای عزیز.
اما پیام من در اشاره به معنای دموکراسی بود که ریشه در امکان حاکم شدن باورهای اکثریت یک قبیله دارد.
با این معنا ممکن است من حتی در دموکراسی یک قوم و قبیله تاب نیاورم. خب آنوقت هجرت میکنم به محیطی که روح اکثریتش با روح من همخوان باشد.
آنوقت ممکن است به اشتباه سر به لیبرالیسم و یا حتی جنگل بگذارم...اما مسلما یافتن محیطی که مردمش آنقدر بالغ باشند که دموکراسی برآمده از روح جماعت ریشه در آزادگی حقیقی داشته باشد شاید ناممکن باشد طوری که ما حتی در مهد آزادی جهان فرانسه نیز چنین اتوپیایی را سراغ نداریم...بنابراین شاید ناگزیر باشیم زیر لب با خود بگوئیم: "کاچی به از هیچی" چرا که خمیرمایه‌ی ما را با نسبیت آمیخته‌اند.

Leilaye Leili said...

در سطح اجتماعی کاملا موافقم
من همیشه نگاهم به چیزها فردی است ..
خصوصا دراین وبلاگ.
من فکر می کنم ادمها باید تک تک شجاعت داشته باشند که بگویند: «من» فکر می کنم که ...

***

در سطح اجتماعی هم من فکر می کنم که باید گفت: «نه»
من به انقلاب معتقد نیستم ... اما به سختی معتقدم که تغییرات اجتماعی را ادمهایی ایجاد کردند که گفتند نه.

قانون جامعه ای که در ان هستم ار من رغایت می کنم. اما ایا به ان باور دارم ؟ ایا به ان اعتقاد دارم؟ اگر نه .. .می گویم که نه.

با مهر و دوستی

لیلای لیلی

ماهگونMahgoon said...

از توضیحت ممنونم لیلای عزیز.
به نظر من یکی از مشخضات انسان کامل همین باید باشه که گفتی...این حال که بیانگر باور قلبیه: که هر کی حق داره خودش باشه...مثل من. گیریم یکی بالای دار رو انتخاب کنه و یکی هم پای دار رو. مهم باوره و البته بدون تعارض به حقوق دیگری. موضوع رد و یا قبول قراردادهای اجتماعی بحثی دیگه ست.
ممنون به خاطر اون یه خطی که حاشیه‌ش بیشتر از متن بود.