Monday, December 10, 2012


من هميشه و همچنان يك طوري لباس مي پوشم كه اگر ارتش سرخ بيايد و پاكوبان از كنارم رد شود مي توانم يكضرب بهشان ملحق شوم (مدل انهايي كه مثلا ژست كوهنوردها را دارند در اين شهر مسطح پر از بزرگراه، مي شود گفت)

حالا البته بماند كه دو تا پيچ پايننترش احتمالا ارتش مذبور مجبور است تامل كند و دو تا گلوله (به قول خودمون: گولّه) تو مخمان خالي كند كه غلظت اعتقادي اش هرگز در حد استاندارد نيست.

اين روشنفكران وامانده هم در ذاتشان نيست كه ارتشي چيزي راه بياندازند بلكه بيايد از كنار ما بگذرد (ما كه تو پيشاني مان نيست كه از كنار چيزي رد شويم) ... و ما يكجايي با اسودگي اين خيال مشوش رژه بريم!

سرگشتگان جهان هم متحد نمي شوند كه اين نقض موجوديتشان است.



No comments: