يك قتل عام بيرحمانه
يك تفنگ خودكار در دست مي گيرم ... همه ي چيزهايي را كه دوست دارم، و دوست ندارم را، آنها که فکر می کنند دوستم دارند یا ندارند .... همه را در دلم به رگبار مي بندم
باید ازاد شوم
از چپ و راست پليسهاي خشم و اندوه و تلخكامي به من هجوم مي اورند.
تيري در مغز خاطره ام شليك مي كنم،
مي ميرم. امروز من در متن هاي گذشته مي ميرم.
و صداي شيون همه جا را پر مي كند.
No comments:
Post a Comment