اينروزها مزخرفات مي خوانيم به اسم ادبيات ... به اسم تحليل سياسي ... اجتماعي ... فلسفي (فلسفه هنوز كمابيش در امان است به واسطه ي پيچيدگي اش)
من كلمه ي برداشت را دوست دارم ... برداشت ادبي ... برداشت سياسي ... برداشت اجتماعي ... از يك موجوديت... از يك روز در خيابانهاي زندگي روزمره ... از پرسه زدن در كوچه هاي خاطره ... يا تحليل يك رويكرد اجتماعي ... و اين همه وابسته است به خاستگاه طبقاتي، اجتماعي و مذهبي/ايدئولوژيكي فرد ... اينروزها بيش از هميشه به جنسيتش ...
اين شايد چيزي را در مزخرف بودن يا نبودن انچه كه مي نويسيم يا مي خوانيم تغيير نمي دهد ... اما ادبيات و سياست و فلسفه و جامعه شناسي را از اين مذلت اينروزها نجات مي دهد ...
روزهايي كه يكجورهايي مثل يك گوسفند حريص از يك طرف هول هول و نجويده نجويده فرو مي دهيم و از طرف ديگر با شتابي عجيب، هضم ناشده پس مي دهيم و پرينتشان مي كنيم هراسان از درد جاودانگي .. كه نكند زمين يك دور ديگر بزند و به جز مدفوع چيزي از ما بر ان نباشد ... و يك جنازه ي متعفن، كه زير خاك پنهانش مي كنند.
1 comment:
رک و پوست کنده
برداشت صریح از تفکرات دستمالی شده دیروزین
چرخش چندباره زمین
Post a Comment