مثل يك فرش ماشيني پر نقش و بي نقص و يكپارچه اي ...
.با من كه تكه پارچه ي دستباف بيقواره ي ناهمگون و نخ نمايي بيشتر نيستم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
داشتم فكر مي كردم به تلاش مان
براي يكدست و سالم و بينقص و خوشبخت بودن
يا براي ايجاد اين تصوير براي ديگران
داشتم فكر مي كردم شبيه فرشهاي ماشيني شده ايم
اينطوري نوشتمش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به دو معشوق سالهاي گذشته ام فكر مي كردم و تلاششان براي خوشبخت بودن
خوشبخت شدن
خوشبخت ماندن
خوشبخت جلوه كردن
هماهنگي ناهماهنگ
يكپارچگي در عين گسيختگي تار و پود
اين اصرار خلق يك تصوير بي نقص
موفق هم
فكر كردم به فرشهاي ماشيني
كه نقص ندارند
و همانند كه بايد باشند
كه انتظار مي رود كه باشند
و نه انكه يكي با ضعف ها و كوچكي ها و زيبايي هاي خاص انسان مي توانست خلقشان كرده باشد
No comments:
Post a Comment