من سالها بود که می خواستم
وجترین بشوم. .. به واسطه ی بستگی عاطفی ام به حیوانات ... و به واسطه ی
اینکه می دانستم اگر قرار بود برای تهیه ی گوشت،مثل زمانهای قدیم خودم
حیوان را بکشم و تکه تکه کنم هر گز نمی توانستم ... دیگر اینکه از انجا که
ادم بیقیدی هستم می ترسیدم به مقیدات زندگی ام ... که همینطوری هم کم
نیستند اضافه کنم ... فکر می کردم: «من؟ هرگز نمی توانم.»
حالا بیشتر از شش ماه است که وجترین شده ام ...
و به همه ی ده سال گدشته با تاسفی عمیق فکر میکنم چرا که هیچ وقت حتی فکرش
را هم نمی کردم که نخوردن گوشت اینقدر ازادیبخش باشد ... در هر جایی ..
درهر موقعیتی یک ذره سبزی یا میوه یا نان یا برنج سیرم می کند ... و حسی که
از غذا خوردن دارم قابل مقایسه با قبل نیست .. از همین چیزهای ساده ای که
می خورم. ده سال دیر کردم
No comments:
Post a Comment