Saturday, May 11, 2013

ژانر اینهایی که توی امریکا به این اوبامای قاتل یا ان کلینتون رای می دهند و حرفشان این است که خُب امریکا همین است ... ریپابلیکن پارتی و دمکرات پارتی ... و تو مجبوری بین این دو تا انتخاب کنی ... و با شنیدن اسم «ران پال» یا «رالف نادر» تایید می کنند که هر چند انها انتخاب های بهتری هستند اما هرگز رای نمی اورند و به قدرت نمی رسند ... و رای به انها دور ریختن رای ... و همچنین بالا بردن احتمال انتخاب رقیب دمکراتهاست ...

اما به ایران که می رسد می گویند که سیستم هرگز درست نمی شود و باید انقلاب کرد ...
من نمی فهمم ... امریکا که دمکراتیک هم هست (هِر هِر که نقش امریکا را در این همه کودتاهای خونین و ناجور صد سال گدشته باید از دولت دمکراتیکش جدا کرد ) و مردم حق انتخاب دارند (مور هر هر) و آزادترین کشور جهان است (دارم رو زمین غلط می زنم از خنده چون زندانبانی زندانهای بقیه ی جهان بدمدل زیر نظر امریکا بوده است در صد سال گذشته) به نظر می رسد که درست نمی شود و همیشه در ان باید بین بدتر و بدترین انتخاب کرد ...

چرا 150 سال است که در امریکای دمکراتیک به تغییر سیستم نمی شود فکر کرد؟
حالا چپها می گویند کورپوریت استیت و امپریالیست و از این حرفها ... و می گویند مدیا حکومت می کند ... من اما فکر می کنم کشوری که 57 و نیم میلیون مردمش به میت رامنی رای می دهند ... یک چیزی تویش از بیخ خراب است ... و چه چیزی مرا از زندگی بیزار می کند؟ اینکه یوتوپیای بخش عمده ای از مردم جهان ... و روشنفکرهاشان و خارج گشته هاشان هم امریکاست ...

تاریخ 500 سال گذشته ی امریکا را کجا می شود خواند اخر؟
بی شباهت به استکهلم سیندرم نیست این!

2 comments:

نگار said...

خيلى باهات همفكرم.

Ajand Andazehgar said...

آمریکا همانقدر به یک انقلاب خونین نیازمند است که ایران یا سایر کشورهای غیردمکراتیک جهان. خشونت مردم علیه دولت ها مقدس است، چه آمریکا باشد چه روسیه یا چین. مشکل این است که تسلط همه جانیه نولبیرال ها یا اعقاب استثمارگرشان در چند دهه ی اخیر اثر غیر قابل جبرانی بر نظام های آموزشی گذاشته است تا جایی که نسل جدید دیگر قادر به درک معنای واقعی واژگان برابری و عدالت جهانی نیست. برشت زمانی گفته بود که دلیل پاگیر نشدن سوسیالیزم در آمریکا این است که کارگران خود را قربانی نمی دانند بلکه تصور می کنند اشرافی هستند که برای مدتی کوتاه به کار واداشته شده اند. امروز این شیوه ی تفکر جهانی شده است. برده گان خود را آنچنان خوشبخت می دانند که نیازی به فرار ندارند. قربانیان باور دارند که فقط قاتلانشان مجاز به کاربرد سلاح هستند. و مردمی که زمانی فریفته ی رادیو ترانزیستوری جیبی بودند حالا با آیفون همه چیز را فراموش می کنند. راست بگویم، امیدی نیست. کار از دست شده است. کار را بابد در دهه های شست و هفتاد تمام می کردیم. حالا اگر هم انقلاب خونینی در راه باشد فقط برای انتقام خواهد بود نه تحول.