در هات نشسته ايم به خوردن . تا قله ١٢٠٠ فوت مانده است.
مي گويد: از اينجا بالاتر رفتن خطرناك است. احتمال رعد و برق هست.
به دوستم مي گويم كه در كوه رعد و برق خيلي خطرناك است روي سنگ ارگانهاي داخلي ات را كباب مي كند.
مي گويم و كوله را مي اندازم روي كولم و راه مي افتم به سمت قله.
دوستم مردد است مي گويد: "مگر نمي گويي كه رعد و برق خطرناك است!؟"
مي خندم:"به هر حال يكطوري بايد مرد ... اين باور كن يكي از بهترين حالتهاي ممكن است."
يكساعت بعد در قله در ساختمان كوچك كه اسمش پارك مونت واشنگتن است نشسته ايم. و صداي رعد مي ايد.
No comments:
Post a Comment