من می بینم که اینجا و آنجا در
رابطه با انتخابات این هفته ی ریاست جمهوری در ایران گفته می شود که ما
برای به دست آوردن کوچکنرین چیزی که حق مان بوده است و اصلا ارزشی هم
نداشته است یا ندارد اینهمه تلاش می کنیم و حالا بسیار خوشحالی می کنیم ...
(البته ما منظور مردم ایران است وگرنه من که اینجا روی میل نشسته ام دارم
کشک می سابم)
من اینطور فکر نمی کنم. وقتی در کانادا استیون هارپر
شروع کرد به قدرت گرفتن ... با ان برنامه ی نئواکنسرواتیوش که مشابه
برنامه های هیتلر در سالهای 1930 بود من فکر می کردم اولا کانادایی ها سر سوت متوجه می شوند و مردک را کله پا می کنند ... و دوما دیگر از "این" بدتر نمی شود که بشود.
جوان بودم و خام. کانادایی های رای دهنده به وسطه ی یکسری سیاستهای دروغین
اقتصادی و «سیاست مبتنی بر رعب و وحشت» کانسرواتیوها ساکت ماندند و هر روز
در دلشان خوشحالی کردند که به وضعیت اسفناک اروپا دچار نشدند (آنهم در
اقتصادی که اساسش روی منابع طبیعی است و اساسا فرمولش متفاوت است) و چپهای
معتدل نتوانستند دروغهای هارپر و تفلبهای انتخاباتی و سواستفاده های
کانسرواتیو پارتی از منابع دولتی از یک طرف و از لابی های نفت و اسراییل از
طرف دیگر را به مردم نشان دهند چرا که در مدیا اخبار را مانیوفکچرد می
کنند و مثل قرص به مردم می خورانند و چپهای انقلابی هم که رای نمی دهند و
سیستم را به رسمیت نمی شناسند در میان مردم پایگاهی ندارند.
در
این میان درالبرتا، سرزمین نفت کانادا، خاستگاه استیون هارپر و راست ترین
بخشهای کانادا که سی و پنج سال است که دولت استانی فقط در اختیار
کانسرواتیوها بوده است ... سرزمین لابی های اساسی کمپانی های نفت و گاز
برای احرای لوله های نفت به امریکا و به چین و به شرق کانادا با زخمی کردن
محیط زیست در مسیرش دارند کانادا را نابود می کنند یک گروه جدید قدرت گرفت
به نام «رُز وحشی پارتی» که رهبرش درست مانند کانسرواتیو پارتی وقتِ
البرتا یک زن است ... که می شود گفت آنقدر راستگراست که "مارگارت تاچر"
پیشش «رُرا لوگزامیورگ» محسوب می شود!! «وایلدرُز پارتی» به سرعت در آلبرتا
پایگاهش را پیدا کرد و تا روز قبل از انتخابات اخیر استانی در البرتا
امارها نشان می دادند که از کانسرواتیو پارتی جلوترند .. و حالا انتخابات
را باختند شاید چون لیبرال ها و نیو دمکرات ها ترسیدند و به کانسرواتیو ها
رای دادند یا چون دو تا از کاندیداهایش در همان هفته ی آخر سخنرانی های
هموفوبیک و نژاد پرستانه داشتند و کانسرواتیوها از ان استفاده ی فراوان
کردندو «وایلد رُز» را بی اعتبار کردند ... اما با وحود باخت، جایگاهشان را
در مجلس دولت استانی البرتا پیدا کردند .. تا دور بعدی. درست موقعی که من
شخصا فکر می کردم وضعیت از امروز نمی تواند بدتر شود ... فهمیدم که چقدر در
اشتباه بوده ام.
باید قبول کرد .. «راست» حامیان خودش را دارد
.. در سراسر جهان .. حامیان قدرتمند و ثروتمند .. و هر روز در حال پیشروی
است ... و با هر عقب نشینی کوچک نیروهای مترقی ... یا کوچکترین تفرقه .. و
با این دعواهای احمقانه ی ایدئولوژیکی یا استراتژیکی بر سر تعریف «بهترین»
یا «تنها» راه رسیدن به یک سیستم بهتر در میان نیروهای مترقی ... «راست»
هر روز پیشروی می کند .. و باز پس گرفتن مواضعی که مدتی قبل به نظر مفتوح
می رسیدند برای «چپ» سخت تر می شود. کانادا مستثنی نیست. ایران هم.
این تلاش مردم ایران را برای باز پس گرفتن سنگری که خصوصا در زمان خمینی
با «عزل» بنی صدر و تظاهرات و کشتار متعاقب ان در سی خرداد انگار برای
همیشه به حاکمیت تعلق گرفت و تنها با پیروزی خاتمی در سال 1375 از کنترل
مطلق ولایت فقیه در آمد .. به نظر من نباید کوچک شمرد.
پانویس
اول: منظور من از چپ ایدئولوژیک نیست بلکه هر نیرویی است که برای عدالت
اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی مبارزه می کند .. یک کشیش می تواند چپ
باشد!
پانویس دوم: من سیاستهای آقای بنی صدر را مطلقا قبول ندارم
.. اما عزل او توسط خمینی به نظر من لحظه ی ورود ایران به ابن سیستم
استبدادی کنونی بود که سی سال است بر ایران سنگینی می کند
No comments:
Post a Comment