پدر ياشار زنگ مي زند كه ياشار تهوع دارد و بالا مي اورد
خودم را مي رسانم و مي گيرمش و مي اورمش خانه
گرسنه است
كمي گريه مي كند
بيحال است
يك كارتون برايش مي گذارم
برايش كته ي سفيد مي پزم و با كمي ماست بهش غذا ميدهم
مي خورد
انرژي مي گيرد و خندان مي شود
با داروي مايع ضد تهوعش كه از داروخانه سر راه مي خرم و مزه ي گيلاس مي دهد با هم الاسكا درست مي كنيم كه دوست داشته باشد و بخورد
.
.
.
فكر كردن به كودكان گرسنه و بي خانمان سوري ديوانه ات نمي كند؟
مادران سوري با بچه هاي گرسنه چه مي كشند؟
جلوي چشمانمان ملتي را شكستند
No comments:
Post a Comment