از اشفتگي مي ترسيم ... و از سكون خسته مي شويم ... و زندگي را در پيدا كردن ان خط مبهم ميان اين دو مي گذرانيم ...
.
.
.
... ترسيمش مي كنيم .. بريده بريده ... لرزان ... روز به روز ... سال به سال
و از اشفتگي به سكون به خاموشي به تكرار به اشوب پا مي گذاريم.
هراسان. هميشه هراسان.
و هيچ چيز هرگز انجايي نيست كه بايد باشد.
No comments:
Post a Comment