Thursday, December 12, 2002

همه نشسته اند. دور ميزهاي گرد. قيافه هايي سخت متفاوت. ايتاليايي، اروپاي شرقي، امريكاي جنوبي و كانادايي. با اين كه نشست ساليانه ي اين corporation بزرگ است اما باز هم قيافه ها يك كمي كارگري است. اين خاصيت صنعت ساختمان است. كاپشن ها و كفش ها نشاندهنده ي اين هستند كه صاحبانشان از انها فقط درهواي ملايم و بر روي موكت نرم دفترها استفاده نمي كنند. مديران شركت، خوش پوش و خوش لهجه از درامد سال جاري مي گويند و نرخ سهام شركت و از پيش بيني شان براي درآمد سالهاي اينده. در لحن همه شان نگراني از اوضاع اقتصادي امريكا كه دامنگير شركت هاي بين المللي شده است پيداست. از مازاد سود ساليانه شركت سخن مي گويند كه در بين كاركنان تقسيم مي شود و در پشت اين همه حرف مي تواني بشنوي كه سعي دارند همه را تهييج كنند تا سخت تر و سخت تر كار كنند، حتي با در نظر گرفتن اينكه اوضاع نويد بخش نيست و شايد عده اي بيكار شوند و شايد هم اصلاً سودي تقسيم نشود .

مدير عامل شركت، كه مردي است نسبتاً جوان و بي نهايت باهوش، كه گاه گاهي هم به دفتر من مي ايد و يا هم راجع به اعراب و اسرائيل بحث مي كنيم، يك حسايدار پير را صدا مي كند و چهلمين سالگرد كارش را تبريك مي گويد و از خوبي هاي او مي گويد و خدمتي كه شركت در حقش كرده است و هديه اي به مرد مي دهد. مي گويد كه او يك دوچرخه سوار است كه با همسرش در بسياري از مقاط دنيا ركاب زده اند و اين هم كمكي است از طرف شركت براي سفر بعديشان. پيرمرد كاغذ را با سادگي تمام مي گيرد و برمي گردد و با لبخندي سرخورده سرجايش مي نشيند. ياد پدرم مي افتم و سادگي اش ... و اشك.

به اين قيافه هاي سخت كوش و مصمم نگاه مي كنم، مديران پروژه، ناظران كارگاه ، ... كه از صبح تا شام در پشت ميزهاي جلسات بي پايان يا بر روي نقشه هاي ساختمانهاي عظيم، جواني و عمر خود را قطره قطره به پاي درخت عظيم سرمايه مي ريزند. شركت ها در غرب از تلاش بي وقفه اينها نيرو مي گيرند، و بزرگ مي شوند و به هم مي پيوندند و غول هاي اقتصادي بزرگي به وجود مي اورند كه دولتها در مقابلشان حقيرند: آ.اِ.گ. يا فورد يا شِل و ... به ميز اراسته ي شام نگاه مي كنم و باري كه در كنارش برپاست ... و افكار متضاد از همه طرف به ذهنم هجوم مي اورند.