Monday, December 23, 2002

ترديد

گاهي مطمئن مي شم كه يه چيزي تو منه كه غلطه... گاهي شك مي كنم كه تو شما. گاهي مي گم كه من واسه چي زنده ام... گاهي شك مي كنم كه شما. گاهي فكر مي كنم من اصلاً نمي تونم شما رو دوست داشته باشم. اينطوري كه هستين.... گاهي فكر مي كنم كه شما هم منو ... اينطوري كه هستم. گاهي از خودم مي پرسم اين چيزايي كه تو خودم مي بينن واقعاً راستن... گاهي حس مي كنم كه تو شما. گاهي باور نمي كنم كه اين منم كه زندگي ام مثل جون كندنه... گاهي شك مي كنم كه شما. گاهي نمي فهمم شايد اين همه تلخي تو منه كه رسوب كرده ... گاهي در مي مونم كه تو شما.

No comments: