Thursday, December 26, 2002

ويسواوا شيمبورسکا



بارانی طولانی در گرفت
سوار شويد، چرا که جايي نداريد برای رفتن
ای شعرهای تک صدا،
هيجان های خصوصی
استعدادهای بی مصرف
کنجکاوی های اضافی،
غم ها و ترس و لرزهای کم دامنه
و توای اشتياق رؤيت اشياء از شش جهت

آب رودخانه ها بالا می آيد و طغيان می کند
سوار شويد: نورپردازی ها و ته رنگ ها
عشوه ها، تزئينات و جزئيات
استثناهای احمقانه
نشانه های از ياد رفته
انواع بی شمار رنگ خاکستری
بازی برای بازی
و اشکِ خنده.

تا چشم کار می کند آب و افق در مه
سوار شويد: برنامه هايي برای آينده ای دور
شادی های زاده از اختلاف ها
ستايش از بهترين ها،
انتخابی که محدود به يک چيز و دو چيز نباشد،
عذاب وجدانی کهنه
زمانی برای انديشيدن
و ايمان به اينکه
اينها همه، روزی به کار خواهند آمد

به خاطر کودکانی
که خودمان هنوز هستيم
پايان افسانه ها خوش است
اينجا نيز
پايان ديگری نمی تواند داشته باشد
باران بند می آيد
موج ها آرام می گيرند
در آسمان روشن
ابرها کنار می روند
و باز هم
مثل ابرهاي دلخواه آدمها خواهند بود:
باشکوه و مضحک
در شباهت خود به جزيره های خوشبخت
بره ها
گل کلم ها
و کهنه های بچه
که در آفتاب خشک می شوند.

No comments: