Friday, January 3, 2003

........

مي گويد كه خواب خوبي ديده ام. مي گويد كه عدد هفت در همه ي علوم عددي خاص است. در علم روانشناسي، هفت عدد تحول است. مي گويد وقتي در خواب هفت سال است كه مرده اي يعني بالاخره گذشته را پشت سر گذاشته اي بي انكه از آن فرار كني. خيلي چيزها در اين خواب نشانه است در نظرش... و همه نشانه هاي خوب.

به او مي گويم كه چگونه “تو“ هرگز اتوبوس سوار نمي شوي ... مي گويد اتوبوس سوار شدن ”تو“ نشانه ي اهميتي است كه به عقيده ي جمعي مي دهي. مي گويد كه ”تو“ با گله مي روي و خيلي خوب است كه من با ”تو“ سوار مي شوم. چرا كه به روشني، تعلقت را به آن گله كه دوريش چنان واهمه اي درت برمي انگيخت، مي بينم. مي گويد: ليلا ... روشن است كه چرا از اتوبوس پايين پريدي و با ”او“ نمي روي، از انرو كه به عقيده ي عمومي جامعه اي كه ”او“ را و تو را با خود مي برد، تن نمي دهي. اين انتخاب توست. تو حتي آن بيابان خشك و برهوت را كه تجسم زندگيت است بدون حضورمعشوق، به همراهيش در راهي كه همه مي روند و راه تو نيست، ترجيح مي دهي. اين انتخاب توست و انتخاب درستي است. مي گويد: ليلا روشن است كه تو در آن گذشته اي كه پشت سر گذاشته اي‏ هيچ جايي نداشتي.

از او راجع به درد مي پرسم. درد... و تهي. لبخند مي زند: درد با توست. در تفاوت توست. به بار خواهد نشست ... اگر كه بخواهي.

No comments: