Sunday, January 19, 2003


عاشق دوست ز رنگش پيداست
بيـــدلی از دل تنــگش پيداست

نتــوان نــرم نمــودش به سخن
اين سخن از دل تنگش پيداست

از در صلح بُرون نايد دوست
ديگر امروز ز جنگش پيداست

می زده ست از رُخ سرخش پرسيد
مستی از چشــم قشنــگش پيداست

يار امشب پی عاشق کُشی است
من نگويم، ز خدنــگش پيــداست

راز عشــق تـــو نگويــد عــارف
چه کنم من، که زِ رنگش پيداست

پانويس: شعر از من نيست و ترجیح می دهم نامی از سراينده نبرم.

No comments: