Sunday, February 16, 2003

زير نور ماه

زير نور ماه. زير پل. در ساعتهای ترديد و گمگشتگی. سرگردان ميان نشانه هايي که گمراهت می کنند ... يا می رسانندت به اصل خودت. کدام نشانه ؟ فرزندانی خواهی داشت. بر سر دو راهی ها خواهی ايستاد. درنگ خواهی کرد... و نشانه ها با تو حرف خواهند زد. يک پرنده، برگی که از شاخه بر زمین می افتد و آن باريکه ی اب که به گودالی می ريزد. و نشانه ها با تو حرف می زنند. زبانشان را اموخته ای؟ اين يک تو را می رساند به آرامش... و ديگری؟ کدام راه مرا می رساند به من؟ کداميک ... به تو؟ با هم جرعه ای آب بنوشيم. با هم لحظه ای فراموش کنيم آنچه را که می گذرد... و آنچه را که خواهد آمد.... من در ميان همه ی دوراهی ها گم گشته ام. در ميان همه ی دوراهی های عالم، ترانه ای محزون شنيده می شود و کودکی می رقصد. به انتظار نشسته ام که چه؟

No comments: