Friday, May 2, 2003



مي داني دختر نازنين ... خواستم نامه اي برايت بنويسم و اينجا بگذارم ... پر شد از حرفهاي بيهوده. از نصيحت كه خودم سرسختانه از آن بيزارم... و از تلخي. خواستم برايت بنويسم كه براي تو هنوز پنجره اي هست كه شايد، شايد تو را از بالاتر از آن شبي كه در آن اسيري مي برد به يك شب آرام، هر چند ممتد. شبي كه جيرجيركها در آن مي خوانند و زندگي شايد مثل آن شاهزاده ي گمگشته ي خوش خيال قصه هاي كودكيمان،از جلد تنهاييش در نمي آيد ، اما رنگ آرامشي به خود مي گيرد. خواستم بگويم شايد من سالهاست كه از آن صخره ي درد معلق مانده ام، در وسوسه ي بين رهايي و پيوستن، اما مي بينم و مي دانم كه تو مي تواني بالاتر بروي، اگر خود را از سنگيني اين همه بار رها كني.

مي دانم. با اين همه چيزهاي تلخ كه من در طول همه ي اين ماه هاي گذشته در اين صفحه برايت نوشته ام، سخت است كه به تو بگويم كه اين انتهاي تو نيست، ابتداي توست. كه شروع كن.... و ديدم كه نوشته ام بوي ملالت نوشته هايي را گرفت كه خودم مي خوانمشان و باز بيشتر مي فهمم كه گم شده ام ... و با خواندنشان تنها فاصله ها هستند كه بزرگتر و بزرگتر مي شوند و من بيشتر و بيشتر فرو مي روم در اين حلزوني بي انتها ي تاريكي و تنهايي. پس فكر كردم كه بگردم و شعري پيدا كنم و برايت بنويسم... ببين. من تنها نيستم. تو تنها نيستي. نگاه كن سالها پيش از اين، زني از تابوت خود سخن مي گويد. از بالاتر از آن سياهي كه رنگ من است و رنگ توست... اما اين انتهاي آن فروغ جاويدان نيست.

بر او ببخشاييد
بر او كه گاه گاه
پيوند دردناك وجودش را
با آبهاي راكد
و حفره هاي خالي از ياد مي برد

و ابلهانه مي پندارد
كه حق زيستن دارد
بر او ببخشاييد
بر خشم بي تفاوت يك تصوير
كه ارزوي دوردست تحرك
در ديدگان كاغذيش آب مي شود
بر او ببخشاييد
بر او كه در سراسر تابوتش
جريان سرخ ماه گذر دارد
و عطرهاي منقلب شب
خواب هزار ساله ي اندامش را
آشفته مي كنند
بر ا و ببخشاييد
بر او كه از درون متلاشيست
اما هنوز پوست چشمانش ار تصور ذرات نور مي سوزد
و گيسوان بيهده اش
نوميدوار از نفوذ نفسهاي عشق مي لرزد

اي ساكنان سرزمين ساده ي خوشبختي
اي همدمان پنجره هاي گشوده در باران
بر او ببخشاييد
بر او ببخشاييد
زيرا كه مسحور است
زيرا ريشه هاي هستي بار آور شماست
كه در خاكهاي غربت او نقب مي زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه هاي موذي حسرت
در كنج سينه اش متورم مي سازند

No comments: