Tuesday, January 13, 2004

يادداشت اول: اي ادريس پيامبر ... از زير ساختمان(Under Construction ) بيا بيرون!! ... بابا يك وبلاگ در بلاگ اسپات بزن ... خيلي خوب! باشه! .... با همان تمپليت و زر و زيور

يادداشت دوم: رفقاي راه و ساختماني ... ايران اوضاع كار ساختمان چطوره؟ هنوز هم با رابطه كار بايد پيدا كرد يا اينكه رزومه مي شود فرستاد؟ گمانم به زودي از اينجا كه كار مي كنم بيرونم كنند ... از بس كه صبحها دير مي آيم و وقتم پاي كامپيوتر به يللي تللي مي گذرد!

يادداشت سوم: از ديروز دوباره بالا و پايين رفتن از پله ها را شروع كردم. يكماهي مي شد كه از سر تنبلي باز هم تن داده بودم به آسانسور ... اين هفته هم واليبال شروع مي شود ... هم كلاس رقص آذري. ديگر چه مي خواهيم؟

يادداشت چهارم: امروز بيست و سوم دي ماه است ... بيست و سوم ... يادم باشد به ياد بيست و سوم ديماه سالي دور كه پنج شنبه اي بود غريب ... وقتي بر مي گردم خانه به يك آهنگ گوش كنم كه از ابي است و گمانم اسمش هست: رحم كن ... خيلي دوستش ندارم ... اما در آن روز بخصوص نوارش توي ضبط ماشين بود و من با يك حس ديگري به آن گوش كردم. مي داني ... سالها گذشته است اما من هنوز هر وقت به اين آهنگ گوش مي كنم ... اين كلمه ي عجيب را زير نور مي گيرم و زير و بالايش را خوب نگاه مي كنم: رحم!... و فكر مي كنم كه من دنبال چيزي جز عشق نبودم ... و اين انتظار ناگفته شايد جز حسي كودكانه و بيجا نبود كه محقق هم نشد ... مانند بقيه ي چيزها.

يادداشت پنجم:مي آيي برويم اسكيت روي يخ؟ امسال حتي يكبار هم نرفته ام و دنبال يك پا مي گردم.

********
پانويس : شايد خنده دار است كه به اين موضوع فكر مي كنم. باز هم از تو مي پرسم: نمي ترسي؟ مي خواهي خلاف جريان شنا كني؟ مطمئن؟ ... نمي دانم ... گمان نمي كنم بتوانم چنين باري را بر روي دوشت بگذارم. هنوز خيلي كوچولويي! يادت باشد كه هوش آدم را روئين تن نمي كند.

No comments: