Thursday, February 19, 2004

من كه ايران نيستم ... در يكي دو هفته ي اخير هم آنقدر ها هم وقت و حوصله نداشته ام تا جار و جنجال هاي انتخابات مجلس را با آن دقتي دنبال كنم كه بايد ، اما يك چيزهايي به نظرم عجيب مي آيد. يعني حتي آدمي كه من باشم كه معتقد است به پيگيري دمكراسي از راه هاي دمكراتيك( يعني پيدا كردن كليد براي باز كردن درها و نه شكستن شان) هم نمي تواند راهي پيدا كند براي راي دادن. اصلا احتياج به تحريم ندارد.... خود جناح محافظه كار راست داخلي علنا با چماق معروف الاحوال هميشگي اش ايستاده دم در حوزه هاي راي گيري و مي كوبد بر سرت كه : راي نده!... خيال كردي دمكراسي است اينجا؟

داشتيم با يكي از بچه ها بحث مي كرديم راجع به وقايع اول انقلاب و اينكه از ناكجا يكي امد دور كشور را يك ديوار كشيد و با تكيه به باورهاي بسته و يكطرفه ي ديني گفت: من توي دهن اين مي زنم و توي دهن آن ميزنم و شاگردانش حمله كردند به سفارت امريكا و دست و پاي امريكايي ها را بستند و عين احشام چشم بسته فرستادندشان ناكجا آباد و سيستمي بنيان گذاشت كه در آن نه تره براي حقوق بشر خورد مي شد و نه براي سازمان ملل نه براي هيچ ارگان انساني و اخلاقي و با يك اقدام قاطع، به روش همه ي فاندامنتاليستهاي تيپيكال نيمه ي دوم قرن بيستم كه از جانب غرب تغذيه مي شدند براي مقابله با حطر سرخ، كشور را در جهان منزوي كرد و از اين انزوا استفاده كرد براي هرگونه سركوب داخلي ... ماركسيستها را در زندان زنده در تابوت مي گذاشت تا ايمان بياورند و تواب شوند ... در هنگامه ي شعارهاي ضد امريكايي نمازهاي جمعه، رفسنجاني را فرستاد با امريكايي ها ملاقات كند، و به بهانه اش ايل و تبار منتظري را در حصار كشيد ... سالها جنگ را بي هيچ منطقي ادامه داد و باعث خسارتهاي عير قابل جبراني شد كه اصلا به عقل جور در نمي امد ... و همه ي اينها در حالي كه مشروعيتش را هم از مردم نمي گرفت، از اسلام مي گرفت. حالا بعد از هفت سال تلاش مردم براي پيدا كردن راه در رو و به كار گرفتن اسباب و ادوات دمكراسي براي پس زدن اين همه فشار و نامردمي، دوباره جناح راست يادش افتاده كه در بد چاله اي افتاده و دارد سيستم را برمي گرداند به خفقان همان موقع كه: خيال برتان ندارد. دمكراسي در كار نيست. ما هم هر كاري دوست داريم مي كنيم ...

نمي دانم يا راست محافظه كار بعد از ساخت و پاخت با امريكا و اتحاديه اروپا و انگليس خيلي مطمئن است كه تا مدتي كسي نمي تواند جلويش بايستد و برقراري اختناق و سانسور و يكپارچه كردن حكومت بقايش را تا مدتي تضمين مي كند ... و يا مانند صدام حسين در سالهاي اول دهه ي نود از جايي نوعي فورس ماژور گرفته است براي خاتمه دادن به خودش، اما به روش فرار رو به جلو ...

خلاصه ي همه ي اين حرفها اينست كه نمي دانم من اگر مي خواستم كه راي هم بدهم آيا اساسا مي شد؟

No comments: