Thursday, March 11, 2004

خوب امسال سال خوبي است ... هفت سين نمي چينم ... دلم هم براي خودم نمي سوزد كه ”هفت سين مي چيني بيچاره ... ببين كارت به كجا رسيده است!!“ .... بعد هم از سر تلخي قصه اي نمي نويسم كه از خواندنش حال آدم خراب شود و حسن محمودي هم آنرا در همشهري نمي گذارد و دوستانم در ايران نمي خوانند و سرشان را نكان نمي دهند كه: ”اين ليلا ....“ ... مي بيني ! هفت سين هميشه به يك دردي مي خورد ... حتي نچيدنش!

اينهم يك سايت دلخوش ( مخفف دلش خوش!) كه مي خواهد سفره ي هفت سينش را برايش بچيني ... يادت هست؟ ... گفتي: ”سفره ي هفت سين مي چينند!“ ... و صدايت از تنفر نسبت به اينهمه ” ابتذال“ مي لرزيد! خنده دار است اما با اينكه من از هر چيزي كه اسم ”سنت“ داشت و بويش را از بيخ دور بودم ناخودآگاه از دهانم پريد: ”مگر شما هفت سين نمي چينيد؟“

مي چينيم ... خوب است نه ... از اسفند ماهي تا اسفند ماهي ديگر صبر مي كنيم و زندگي مان را از نو شروع مي كنيم .... هفت سين هم مي چينم ...كنار همه ي كارهاي ديگر .... باز هم حكايت ان ريگ كوچك كف رودخانه يادم آمد كه حتي آب هم نمي بردش و آن پايينها همينطور قل قل مي خورد و بالا نمي امد ... گاهي فكر مي كنم همه ي اين چيزها چقدر كم روي تو نقش گذاشتند ... نه؟

No comments: