غمت در نهانخانه دل نشنيد
به نازي كه ليلي به محمل نشيند
به دنبال محمل چنان زار گريم
كه از گريه ام ناقه در گل نشيند
خلد گر به پا خاري آسان برآرم
چه سازم به خاري كه در دل نشيند
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه خيزد مشكل نشيند
بنازم به بزم محبت كه آنجا
گدايي به شاهي مقابل نشيند
طبيب! از طلب در دو گيتي مياسا
كسي چون ميان دو منزل نشيند؟
No comments:
Post a Comment