گفت که :سر مست نِه اي، رو که از اين دست نِه اي رفتم و سرمست شدم، وزطرب آکنده شدم گفت که:تو زيرَککي، مست خيالي و شکي گول شدم، هول شدم، وزهمه برکنده شدم گفت که: تو شمع شدي، قبله ي اين جمع شدي جمع نيَم، شمع نيَم، دودِ پراکنده شدم مولانا
Post a Comment
No comments:
Post a Comment