Sunday, March 26, 2006

مدتی است که به جای دفتر شرکت در یکی از کارگاه های ساختمانی شرکت کار می کنم. در دفتر کارگاه متوجه ی مقادیر زیادی کاغد و نقشه می شوم در سطل زباله ی کارگاه. می بینم که شیشه های خالی آب و قوطی های کوکاکولا و خیلی چیزهای دیگر را که می شود بازیافت کرد - و باید بازیافت کرد- در سطل زباله ریخته اند.

من اکتیویست نیستم و نمی توانم مانند یکی از آنها برایشان نطق کنم که چقدر کارشان بد است. نمی کنم. فردای آنروز برایشان یک سطل ابی رنگ مخصوص بازیافت کاغذ می برم و یک کیسه برای قوطی ها و پلاستیک ها و ...

می گویند: بازیافت در کارگاه ساختمانی انجام نمی شود. کسی نخواهد امد که زباله ها را ببرد. و از هزینه ی بازیافت حرف می زنند.این Mentality امریکای شمالی است: "ارزانترین و سریع ترین راه همیشه بهترین راه است". ملاحظات دیگر همه در حاشیه قرار می کیرند.
قانعشان می کنم: "شما زباله ها را به تفکیک اینجا بریزید ... من هر روز می برمشان". نگاهی با هم رد وبدل می کنند.

ظرف چند روز وقتی که می بییند من حتی زباله هایی را که دیگران در سطل زباله می ریزند چک می کنم و باریافتنی هایش را بر می دارم صحبت در می گیرد: Ross می گوید: سیستم بازیافت کانادا خوب نیست. وشانه بالا می اندازد. Alex که انگلیسی است می گوید که این به نظرش مهم است اما وقتش را ندارد که به آن توجه کند. Valery اصلا خودش را خسته نمی کند تا وارد بحث شود. دنیا برایش خیلی ساده تر از این حرفهاست.

می پرسم که آیا قیمت حمل و انبار کردن زباله در تورنتو را می دانند؟ و از اینکه چطور در تورنتو به ابتدایی ترین روش ها هنوز زباله را با قطار به یک جایی در ایالت میشیگان امریکا حمل می کنند و چگونه حجم عجیبی از زباله را در زمین انبار می کنند. چطور زمین را آلوده می کنند.

در کانادا تنها چند مرکز از سیستم های جدید کوره های با حرارت بالا برخوردار هستند که زباله را در انها می سوزانند و از ان برای تولید الکتریسیته استفاده می کنند. می گویم: هیچوقت فکر کرده اید که اگر هر یک از ما نسبت به زباله ای که تولید می کنیم دقت بیشتری به خرج دهیم ... اگر هر یک از ما همزمان با بالا و پایین کردن سیاستهای دولتی و کشوری به بازیافت توجه کنیم -در کشوری که همه چیز در ظروف باریافت پذیر عرضه می شوند- چقدر همه چیز می تواند تفاوت کند.

من همچنان فکر می کنم می شود به نقشی که تک تک آدمها می توانند بازی کنند باور کرد ... می گویم: "من سعی می کنم کمتر زباله تولید کنم. این ساده ترین کاری است که از من بر می اید." این شاید کافی نیست، اما لازم؟ نگاهشان خالی است. در امریکای شمالی چیزی به سادگی حفط محیط زیست در مقابل ملاحظات اقتصادی رنگ باخته است.
با خودم فکر می کنم: "با این Medea؟"
Media ی امریکای شمالی که ماجراهای بریتنی اسپیرز و انجلینا جولی و بازیگران Desparate Housewives را صدهزار بار بیشتر از ساده ترین و ابتدایی ترین مشکلات جامعه پوشش می دهند.

جمعه -بعد از دو روز غیبت- برای خدا حافظی می روم. قرار است مدتی در کارگاه دیگری کار کنم. نگاه می کنم: کیسه و طرف بازیافت را بر داشته اند و سطل کارگاه پر است از ظروف پلاستیکی و کاغذ.

شکار Seal شروع می شود. باید با همکارانم صحبت کنم که Petition ی بر علیه ان امضا کنیم ...

No comments: