فکر می کنم فاصله لازم است. از زن می پرسم که چه می خواهد. نمی داند. هه! هنوز نمی داند. برای لحظه ای تنها اینجا می نشینم و به حضورت فکر می کنم و به آنچه که می خواهم. نمی دانم. بکجورهایی می دانم که تو هم نمی دانی.
من نقشه ی جهان را جلویم می گذارم و با هیجان از رفتن از این دریاچه به آن کوه حرف می زنم و از این همه را که به هم میرسند و از این همه راه که از کنار هم می گذرند. تو آرامی. آرام می خندی. دنیا برای تو در این گوشه و آن گوشه ی این زمین یکی است. انگار آن را برایت معنی کرده اند ... یکجایی ... یک زمانی. برای من چیزها شاید دیگر آنقدر دردناک نیستند ... اما هنوز معنا ندارند. و من هنوز انگار گم شده ام. گم.
از در وارد می شوم و لبخند میزنم. کتاب را می بندی و روی مبل می گذاری اش و به سمت من می آیی. همانطور که می فشارمت می چرخم و روی جلد را می بینم. هاه! کلک می زنی. می خواهی زن را بشناسی. می خواهی بدانی اش. انگار ندانسته معما را حل کرده ای و حالا پی پاسخش می گردی. استدلال برای این وجود. این مسئله که مثل یک سوال چند جوابی برایت به یک لحظه حل شده است. می دانم که سایه ها را می بینی. تردید را در کنار مهر ... و مه آلودگی لحظات را که با خنده پاکشان می کنیم.
زن در آینه به چروکهای صورت و به اندامش که با شتابی آهسته و نامحسوس طرح شاداب دخترک جوان و شرور را از دست می دهد نگاه می کند. زن فکر می کند آیا همین کافی ست که کسی را دوست بداریم؟ ... «آیا همین کافی ست که کسی دوستمان بدارد؟» زن لباسهای گذشته را بیرون می آورد و بر تن می کند ... چیزهایی تغییر کرده اند. چیزهایی شکلشان را از دست داده اند و چیزهایی شکل گرفته اند. نگاه می کنم و می دانم که تغییرات تنها از سطح شروع می شوند اما در آن انتها .... و می دانم که این کافی نیست و آن کافی نیست و هیچ چیز هیچوقت کافی نیست. لازم .... شاید. اما کافی ؟
می ایستم. پاهایم را باز می گذارم و پنجه های پایم را به سمت بیرون می چرخانم و زانوهایم را به آرامی و به سمت بیرون خم می کنم و دستهایم را باز می کنم و در امتداد شانه هایم و به موازات زمین نگاهشان می دارم آنطور که کفشان رو به آسمان باشد و من به اطراف می چرخم و دستهایم را می چرخانم تا آن دایره را که وجود مرا تشکیل می دهم در اطراف خودم ترسیم کنم.
هنوز کامل نیست ... شکل نمی گیرد ... مرا در خودش جا نمی دهد. قرار نمی دهد.
قرار نگرفته ام. هنوز.
می نشینم. رودرروی لحظه. نگاهش می کنم. منتظر.
No comments:
Post a Comment