Wednesday, May 24, 2006

امروز در راه شرکت بعد از حرف زدن با تو ( و تبریک تولد و شرارت از هر دست) داشتم به برنامه ی MUSIC AND COMPANY که صبحها قبل از ساعت ۹ صبح از شبکه ی دوم رادیو CBC پخش می شود گوش می کردم. در انتهای برنامه معمولا خانمی می اید که مجری برنامه -که یهودی است و همیشه هم از ارکستر سمفونیک اسرائیل چیزی در چنته دارد- او را Web Godess می خواند. این خانم معمولاً یک سری لینک را حول موضوع معینی معرفی می کند. امروز موضوع جشن عروسی بود.

خانم می گفت که جشن عروسی دارد به یک صنعت غول آسا Giant Indystry تبدیل می شود و ... اگر دنبال لباس می گردید بروید در این وبسایت بگردید ... و اگر دنبال پیدا کردن Vows خوب هستید بروید فلان وبسایت را ببینید (در غرب رسم است که عروس و داماد در زمان عقد چند جمله ای راجع به یکدیگر یا حسشان به دیگری یا ... حرف می زنند. این موضوع خیلی اینطرفها مهم شمرده می شود و معمولا طرفین کلی روی این جملات فکر می کنند) ... مثل این سایت که از روی تورات یکسری جملات را به شما به عنوان نمونه نشان می دهد و چه و چه ...

خانم راجع به سایتهایی که برای تدارک مراسم عروسی همجنسگراها هستند هم حرف زد. طبعاً من هنوز با این یکی هم مسئله دارم. من فکر می کنم همجنسگراها حالا که با شجاعت خیلی چیزهای دگرجنسگراها را رد کرده اند کاش قید این یکی -به خصوص ازدواج در کلیسا- را هم می زدند و بدون این سوگندها و به دور از سانتیمانتالیسم دگرجنسگراها می افتادند دنبال بدست اوردن حقوق قانونی شان برای زندگی و حقوق بچه داری و غیره ... همانطور که Single Mother ها قید خیلی چیزها را زده اند. اما خوب ... باز هم بی خیال می شوم.

در میان حرف در مورد لباس و هزینه و تشریفات خانم «الهه ی اینترنت» وبسایتی را معرفی کرد و گفت که اگر عروس فمینیست است و مایل است خارج از یکسری سنتها رفتار کند می تواند برود فلان سایت و شروع کرد کمی هم راجع به مراسمی که کمی تا قسمتی Alternative تر است حرف زدن که من دیگر کلی خندیدم.

برنامه ای را یادم آمد که دو هفته پیش در CNN دیدم. در این برنامه «کریستین امانپور» درست بعد از روی کار آمدن حماس به یکی از دانشگاه های فلسطین رفت و بالاجبار حجاب گذاشت و با دختران -که با حجاب بودند- حرف زد. خانمهایی دم در ورودی دانشگاه حجاب دختران را کنترل می کردند و کلاسهای دختران و پسران جدا بودند. گزارش ضمن نشان دادن نگاه های تشنه ی پسران در طرف دیگر و شرم حضور دختران مسلمان بیانگر آن بود که -تقریبا در تمام موارد مصاحبه- دختران اعتقاد دارند که حجاب خوب است و از سیستمی که برشان حاکم است بسیار راضی هستند.

کریستین امانپور وارد کلاس زبان انگلیسی شد که بر حسب اتفاق (!؟) در آن موضوع فمینیسم مورد بحث بود. دختری محجبه با روحیه ای انقلابی-ضد غربی مطلبی را که در موافقت با فمینیسم نوشته بود در سر کلاس خواند. امانپور از او و از بقیه سوال کرد که چگونه می توانند حجاب داشته باشند و باز هم به فمینیسم مغقد باشند. او به آنان گفت:‌ «بسیاری از فمینیستهای دنیا خود شما را -با اشاره ای به رفتار و حجابشان- نماد نفی فمینسیم می دانند.»

از امانپور و گزارشش لجم گرفته بود (چرا که تا قبل از ۱۱ سپتامبر CNN همیشه نشان دهنده ی اعتراض مردم و خصوصا زنان کشورهای مسلمان به دولتهایشان بود اما حالا یکجورهایی دارد به خورد غربی ها می دهد که «ملت این کشورها هم عین دولتهاشان هستند» و امریکایی های MediA-Oriented را می ترساند) . امروز صبح اما در منهم حسی موازی (که نمی دانم چرا گناهکارانه فکر می کنم باید از ان شرمنده بود) عود کرده بود ... "Canada & Feminism & Wedding Ceremony؟"

نمی دانم ... جامعه ی سرمایه داری همینش خوب است !! همیشه دری به روی تو باز می کند حتی اگر می خواهی سنت شکن باشی ... یا متفاوت ... حتی اگر بگویی نه! در را بر رویت باز می کند و با لبخندی می گوید: «بیا تو جانم! من تو را هم می پذیرم!» و می پذیردت. از ریخت می اندازدت ومی پذیرد.

باز هم نمی دانم ... شاید همه ی این ملاغمه با هم جمع بشوند ... شاید چون من نه به این یکی خیلی اعتقاد دارم و نه آن یکی را هستم نمی فهمم. حالا دیگر سالهاست حسرت آنها را که چند قبضه به مفاهیم معتقدند نمی خورم ... هر کسی تنها می تواند جای خودش زندگی کند و مثل خودش زندگی کند. جای من یکی همیشه بیرون گله است ...
اینها همه می ماند برای زندگی بعدی.

No comments: