Thursday, June 15, 2006

یادداشت اول: این چند روز باز هم سرم شلوغ است ... تدارکات سفر از یک طرف ... یک مناقصه ی بزرگ در شرکت از طرف دیگر. برنامه ی سفرم به همین خاطر تغییر کرد. یکرور دیرتر می روم - سه شنبه بیستم ژوئن - و حالا ۱۵ روز می مانم (شرکت از من خواست که بلیطم را عوض کنم و هزینه اش را هم داد)... وقتم را پیدا کردن مسیر و کمپ سایتهای المان و سويس و ایتالیا می گیرند ..حالا دارم برنامه ریزی می کنم که در ۱۵ روز بتوانیم حومه های فرانکفورت و اشتوتکارت آلمان، لوکارنوی سويس، دریاچه ی کومو، ورونا، بولونیا، فلورانس، لیورنا و جنوا در ایتالیا و موناکو و نیس و کن در فرانسه را ببینیم.

یادداشت دوم: گردهمایی زنان در تهران کلی باعث درگیری دهنی ام بود. در این چند روز گاهی وقت کردم و سری به جند تا -خیلی محدود- وبلاگ زدم. چیزهایی در حمایت، چیزهایی در انتقاد، و چیزهایی دال بر اشتباه شمردنش -نه محکوم کردنش- خواندم. خوب طبیعی است که برای کسانی که -مثل من- کاری انجام نمی دهند (داخل یا خارج) محکوم کردن و انتقاد کردن و کوچک شمردن هر حرکتی زحمت چندانی ندارد ... برای انها هم که -باز هم مثل من- خارج از کشور زندگی می کنند و از امنیت شخصی و اجتماعی بهره مندند، شلوغ بازی و آتش بیاری معرکه کاری ندارد ... به هر حال در همین معدود وبلاگهایی که خواندم این ها توجهم را جلب کرد:

نوبت ما: زنان امروز ايران هم به نسبت بسيار خوبي از حقوق قانوني خود آگاهي كسب كرده اند و براي رسيدن به آنها تلاش مي كنند. برگزاري تجمع، گرامي داشتن روزهاي بزرگ، تكثير آرا وعقايد در نشريات و وبلاگستان، ادامه تحصيل و راه يافتن به دانشگاه در مقاطع بالا، همه و همه از امور مثبتي است كه زنان به آن اقدام كرده اند. اما در تمام اين اقدامات ردپاي اشتباهات فاحش تفكر فمينيستي به وضوح ديده مي شود. افراط فمينيستي آن چيزي است كه جنبشي را كه مي تواند زنان را وارد عرصه عمل اجتماعي كند تبديل به يك تجمل بورژوايي مي كند. سردمداران اين حركت ها بايد به شدت براي مدون كردن عمل خود تلاش كنند. نه اينكه در فراخوان خود هم تبعيض جنسي را نمايان كنند(حامیان مرد و زن در فهرست امضا کنندگان حمایت از تجمع اعتراضی زنان، جداگانه معرفی شده اند!). اينها نكات كوچكي است كه از قلم مي افتد اما نتيجه گيري از يك عمل گروهي را عقيم مي گذارد. مبارزه زنان، جدا از جنبش های دیگر اجتماعی و طبقاتی، مبارزه ای عقیم و ناکارآمد خواهد بود.

فرنگوپولیس: مسلماً زنهایی که در ایران فعالیت می کنند بیش از هر کس دیگری واقفند که چه استراتژی برای حرکت زنان در این مقطع زمانی موثر است و فکر می کنم به جای شلوغ کردن های هیجان زده اینور آب، باید منتظر بود و دید که زنان فعال حقوق زنان که دانش بیشتری در مورد وضعیت دارند چه روشی راپیش می گیرند و چه پیشنهادی می دهند. ... و ... کاش شیرین عبادی و زنان دیگر حمایت شان را ادامه می دادند و امثال فرح نه. فکر می کنید اگر کسی مثل اعظم طالقانی در این اجتماع بود زنان پلیس را می گماشتند که کتک بزنند؟ مسئله این است که هدف این حرکت اصلاح قوانین تبعیض آمیز در مورد زنان است. ما که دور گود نشسته ایم و از دور دست بر آتش داریم فکر می کنم به جای نشستن و گفتن اینکه "لنگش کن!" باید ببینیم حرکت های ما می تواند تاثیر مستقیم روی نحوه برخورد دولت با تظاهرکنندگان داشته باشد. می تواند ضربه باتومی باشد بر سر زنی که خودش بهتر از من و شما می داند قوانین ایران تا چه حد ضد زن هستند. احتیاجی به آموزش من و شما ندارند خانم و آقای محترم. ما به درد قوانین ضد مهاجرت و راسیست ضد خاورمیانه ای کشورهایی که در آنها زندگی می کنیم برسیم خیلی هنر کرده ایم. یا شاید این حس قدرت ناجی بودن، در کمال بی قدرتی در غربت است که ما را دورگود نشینان هوارکش می کند؟

انار (سوالی که بعداً پس گرفته است):میشود به عنوان بخشی از برگذار کنندگان مراسم رفع ابهام کنید که آیا راست است که خانوم شیرین عبادی و آن جمع نوبلیست ها چهار روز به تجمع مانده حمایتشان را از حرکت قطع کردند؟ آیا راست است که فرح دیبا از این تجمع حمایت کرده بوده؟ اگر راست است آیا برگذار کنندگان میدانستند؟

نگفتنی ها: اينکه يک عده از زنان در محلی جمع بشوند و مورد ضرب و شتم قرار بگيرند را به هيچ عنوان نمی توان توجيه کرد. ولی تا زمانيکه اين جنبش (اگر بتوان نام آن را جنبش گذاشت) نتوانسته اين خيل را قانع کند که خواسته هايشان خواسته های آنها هم است و مختص به عده انگشت شماری از زنان تحصيل کرده و تهرانی نمی شود، در همين حد باقی می ماند.

قاصدک : حالا هم این جا نشسته‌ام و یک نفس اشک می‌ریزم. از خودم، از این که دستم از همه جا کوتاه است، از این که بیرون گود نشسته‌ام، از این که هفده سال است آن جا که باید باشم نیستم، از این که شهرزاد، لادن، میترا، فرناز، آسیه و هزار و یک رفیق و خواهرم امروز آن جا بودند و من نبودم...
از این... از آن...از همه چیز...
از این همه ناتوانی خودم خسته‌ام. از این همه دوری بیزارم.

میز گرد یکنفره: حال حاضر چه تعداد از زنان مي دانند اگر امکان تحصيل داشته اند به خاطر تلاش جوجه فمينيست هاي سوسول خوش تيپِ صد سال پيش بوده است؟ مطمئنا آن زمان هم خيلي ها داخل و خارج پرانتز آنها را به تمسخر مي گرفتند. و يا تلاششان را بيهوده مي پنداشتند.

آشپزباشی: احساس کتک‌ خورده‌گي! تعبير بامزه‌اي‌ست. مرا به صرافت انداخت که به ديگر "احساساتي" که در طول اين سال‌ها و بخصوص در اين هفت هشت ده سال اخير داشته‌ام فکر کنم و تعابير صحيحش را پيدا کنم!
شما هم بگرديد ضرر نخواهيد کرد.

زیتون:باید فکری برای تجمع‌های بعدی کرد...
وقتی این جمله رو می‌شنوی، " مارو در خطر می‌ندازن و فقط مواظب خودشونن" مسلمه که ناراحت می‌شی و دلت می‌خواد بگی:
نگذاریم بین مردم و فعالین فاصله بیفته.
در این‌طور تجمع‌ها می‌شه خیلی از مردم رو با تبلیغ و پروپاگاند(جفتش دوتاست) جذب کرد. پس چرا دفع؟!.

پویا: دور بودن از صحنه‌ی حرکت‌های اجتماعی قدرت اظهار نظر قاطع و چون و چرای با اطمینان را از آدمی می‌گیرد. در این دو روزه به این فکر بودم که شرکت فعال در یک حرکت اجتماعی، بخصوص وقتی که به ضرورت آن هم معتقد باشی شور و کشش دارد. با اینکه می‌دانی ممکن است یا حتما، رفتن، بی‌خطر نخواهد بود. حالا یا توهین باشد، یا باتوم یا زندان. اما وقتی که این حرکت اجتماعی محدود به قشر محدودی از نخبه‌گان و فعالان می‌شود چه بسا هزینه‌ای که می‌پردازیم کارهای مهم دیگری را زیر سایه قرار بدهد.

شیما کلباسی به نقل از آونگ خاطره های ما :اگر واژه ی" خودی وغیر خودی "مطرح است که آن بحث دیگری ست و نباید اسم وبلاگ هامان را در لیست می آوردید و اگر حامیان را از خود می دانید چرا باید مثلا" تعداد معدودی کاغذ که شعار بر روی آن نوشته شده را من و امثال من زمانی ببینند که در هوا پخش کردید و بلافاصله به دست پلیس ها تکه تکه شد؟ ! چرا؟!

ابطحی: زنان و یا مردانی که قصد احیاء حقوق خود را دارند اگر به خارج از مرزها چشم بدوزند، اشتباه فاحشی میکنند. سرشناسان ضدانقلاب خود میدانند که دفاعشان از این تظاهرات هم ماهی گرفتن از آب گل آلود تعبیر میشود وهم خواستهای منطقی زنان را در داخل دچار مشکل مینماید

لندنی: وقتی که دشمنان مردم به هرگونه سلاحی ، حتی سلاح هسته ای و شیمائی مسلح هستند ، مردم برای مبارزه جدی و سرنگونی باید مسلح شوند وگرنه همین وضع ادامه خواهد داشت ... مبارزه پارلمانی مکان و شرایط خاص خودش رو می خواهد که در ایران –اسلامی - دیکتاتوری چنین شرایطی وجود نداره

شهرزاد: حرف هاي زيادي براي گفتن هست ولي در اين تجمع هم تنها چيزي كه دستگيرم شد اين بود كه ما مردم سزاوار بيش از اين نيستيم.

یک پنجره- به نقل از جامعه‌شناسی سياسی، دکتر حسين بشيريه

جنبش زنان وقتی به معنای واقعی کلمه ظاهر می‌شود که خودجوش، رقابت‌آميز، گروهی، سازمان‌يافته و مبتنی بر ايدوئولوژی مناسب و خاص جنبش زنان باشد. در صورتی که مشارکت زنان به تحريک گروه‌های اجتماعی ديگر (به‌ويژه به‌خواست مردان) صورت گيرد، غير رقابتی باشد يعنی برای تاييد مواضع قدرت مستقر شود، فردی و پراکنده باشد، يعنی به صورت جنبش گروهی و سازمان‌دهی جمعی صورت نگيرد، به‌معنای واقعی کلمه مشارکت سياسی زنان نخواهد بود.
و و و و

یادداشت سوم: برای پویا می نویسم: "همه روی جنازه ی اصلاح طلبان شادمانی کردند که یک سیستم ارتجاعی نباید و نمی تواند جریان اصلاح طلبی را در درون خود داشته باشد ... ایا همان روزنه ی مطبوعات اصلاح طلب بیشتر از این حرکات مردم را با مشکلاتشان روبرو نمی کردند ... آیا ما در جمعیتهای کوچک سلکتیو فقط در خیابان داد نمی زنیم تا "رویتر" و "بی بی سی" و "سی ان ان" ما را نشان دهند و مردم دنیا بشنود که ما در چه سیستم ارتجاعی ای زندگی می کنیم ؟

آیا اینطور نیست که همان بچه ها مرتب دارند تلاش می کنند و جنبش مردمی نمی شود؟ نمونه اش را می توان در خانواده و دوستان من دید. خواهران من همه در باب حقوق زن تند رو هستند... و خیلی از دوستانم هم ... من ازشان می پرسم ... آنها حتی این خبرها را نمی شنوند که درشان شرکت کنند ... بشنوند هم شاید اعتماد نکنند ...

آیا این حقیقت ندارد که محفل "اینترنتی" چپ ها و راست ها و سلطنت طلبها و طرفداران حقوق زن و تومارها ... تنها یک محفل است؟ این جنبش که خبرش روی اینترنت و بین روزنامه نگاران و معدود ادمهایی (معمولا در شهرهای بزرگ و بیشتر از طبقه ی متوسط-مرفه شهری که حتی نمی دانند "جنوب شهر" دقیقاً کجاست و وقتی می روند می بینند آه از نهادشان بر می اید) پخش می شود که به اینترنت دسترسی دارند آیا اصلا از وسعت خودش مطلع است؟"

پویا می نویسد: "دوران "فدایی خلق بودن" و این که ما به خیابان می‌رویم تا "توده‌ها آگاه شوند و روحیه بگیرند" نیست. مردم خودشان همه‌ی دردها را بهتر می‌دانند. من فکر می‌کنم (از این فاصله‌ی دور و همانطور که خودت می‌گویی نداشتن ارتباط زنده با جامعه‌ی ایران) که باید روی انجمن‌های مدنی کار کرد. زنان موقعیت خوبی دارند و می‌توانند با مراکز فرهنگی و مشاوره وکتابخانه و کمک به هم‌دیگر کارهای اجتماعی خوبی بکنند. من می‌ترسم با این حرکت‌ها و تظاهرات دیگر نگذارند که به ان جاها هم برسند. یا زندان کنند یا عرصه را به آنها تنگ کنند.
از طرف دیگر تو ممکن است بتوانی ۱۰۰۰ نفر را در یک مرکز هنری و فرهنگی به فعالیت اجتماعی بکشانی اما معلوم نیست که حتی ۲ نفر از آنها هم بخواهند تظاهرات کنند. اما بازده کدام‌شان بیشتر است؟"

یادداشت چهارم:

نيلوفر و باران در تو بود
خنجر و فريادي در من
فواره و رؤيا در تو بود
تالاب و سياهي در من

از شعر «مرگ ‚ من را » ی احمد شاملو

No comments: