Tuesday, August 15, 2006

ترجمه: ۱۰۱ استفاده از هرج و مرج - قسمت اول
August 12, 2006

نویسنده: Mark LeVine
منبع: Tomdispatch.com وبلاگ Tom Engelhardt

محتملاً بزرگترین خیال باطل متخصصین فنون رزمی، رهبران و ژنرال ها این تصور موهوم است که آنها هستند که کنترل اوضاع را در دست دارند -- و محتملاً گستاخانه ترین نسخه ی آن این تصور باطل است که می توانند از هرج و مرج برای افزایش کنترل و تقویت شرایط خود استفاده کنند. دنیای امروز اما متناوباً به ما یادآوری می کند که این خطری است که ما خودمان به جان خود می خریم.

برهان اول: عراق. در این زمان که توجه جهانی و تیتر تمام خبرگزاری های جهان روی جنگ اسرائیل-حزب الله متمرکز شده اند، عراق پاره پاره ی متمرّد همچنان خود را از حوزه ی کنترل دستگاه اجرایی بوش به در می برد. در سوم اوت Thom Shanker از نیویورک تایمز گزارشی از هشدار بی پرده ی John B. Abizaid، فرمانده ی نیروهای امریکا در عراق، در یکی از نشست های کمیته ی خدمات نظامی سنا منتشر کرد: «خشونت های فرقه ای در عراق، خصوصاً در پایتخت آن بغداد، آنچنان شدت گرفته اند که ملت ممکن است درگیر یک جنگ داخلی شود.»
سه روز بعد، خبرنگار تایمز Dexter Filkins گزارشی تکان دهنده منتشر کرد و در آن مجدداً دستگاه اجرایی بوش را به اداره ی نادرست وضعیت عراق پس از اشغال نظامی متهم کرد. مقاله با عنوان «هرج و مرج در بغداد تاکتیک های مورد نظر ایالات متحده را خنثی می کند» شرح داد که هرج و مرج کنونی عراق که تا سرحد جنگ های داخلی رسیده است، ارتش امریکا را وادار نموده تا برنامه ی دستگاه اجرایی بوش در خصوص «عراقی سازی» دستگاه امنیتی پایتخت و شهرهای بزرگ را رها کند. بار دیگر سربازان امریکایی به پست های خود برای پاسداری از خشونت های خیابانی بغداد به احضار می شدند.

هر چند که حقیقت اینست که از ۳ سال پیش، زمانی که سربازان امریکایی قدم به پایتخت گذاشتند به ندرت می شود زمانی را به یاد آورد که هرج و مرج یخشی از عراق را در خود فرو نبرده باشد. از آن لحظه که چپاول بغداد اغاز شد و سربازان فاتح از پاسبانی هر چیزی --به جز صنعت نفت-- خودداری کردند، فوضى --یک لغت عربی که بر هرج و مرج و با تاکید بیشتر بر اغتشاش و خصومت دلالت دارد-- بر این سرزمین حکمفرما گشته است. با این حال در مطلب Filkins آنجا که مدعی می شود: «من فکر می کنم هیچ کس نمی توانست از پیش این خشونت های فرقه ای (اخیر) را پیش بینی کند» می توان خصوصیات نوعی یک ژنرال امریکایی را مشاهده کرد.
بیانیه هایی مانند این --که دیگر معمولی شده اند- به نظر من بی نهایت عجیب می نمایند. آخر در همان سال اول اشغال عراق توسط ایالات متحده اولین چیزی که بیشتر عراقی هایی که ملاقات کردم -خصوصاً رهبران شیعه و سنی- به آن اشاره می کردند، هراسشان از گسترش خشونت های جدایی طلبی/فرقه ای و احتمال رخداد جنگهای داخلی و تمایلشان به جلوگیری از آن به هر طریق ممکن بود (مگر اینکه پای کردها در میان بود، که به علت روابط نزدیکشان با ایالات متحده منفور شمرده می شدند). علاوه بر آن تقریباً تمامشان در این گفته متفق القول بودند که دستگاه اجرایی بوش اختلافات فرقه ای و تنش های جدایی خواهانه را در سایه ی همان استراتژی کلاسیک تفرقه بینداز و حکومت کن -- یا لاقل تفرقه بینداز و مطمئن باش که کسی تو را بیرون نخواهد انداخت، دامن می زدند.

هر چند که Filkins توضیح دیگری در این خصوص دارد. او می نویسد: «عدم توفیق عراقی ها در جلوگیری از افتادن بغداد به دامن هرج و مرج فرضیه ی محوری پروژه ی امریکا در اینجا را تضعیف می کند: اینکه نیروهای عراقی می توانند برای استقرار امنیت در کشور خودشان تربیت و مجهز شوند و بر اساس آن امریکایی ها بتوانند تا به خانه باز گردند.» به عبارت دیگر، این تقصیر عراقی های لعنتی است که فرزندان ما نمی توانند به خانه بازگردند، کاری که اگر این شورشی های کریه شروع به قتل عام غیر نظامیان و نیروهای تازه استخدام شده توسط پلیس نمی زدند، قطعاً انجام شده بود (شاید به جز چند صد نفری که از سفارت عظیم در حال ساخت ما در بغداد محافت می کنند و که می داند چند هزار نفری که در قرارگاه های نظامی دور از چشم و دائمی به سر می برند).

این شاید از حقیقت دور نیست. اما در مقاله ای که تایمز هفته ها پیش باز هم از Filkinsبه همراه Edward Wong) ) منتشرکرد و در سرمقاله اش ،تقریبا در صورت مطلب، نوشت که سنی ها می خواهند که ایالات متحده در عراق باقی بماند، به احتمالات دیگری اشاره شده بود. Filkins و Wong گزارش می دادند که خشونتی که نظامیان شیعه و مردم تحت فرمان شیعه در حق سنی ها اعمال می کردند، سبب چرخش «بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی اهل سنت که زمانی سرسختانه با حضور امریکا در اینجا مخالفت می کردند» به هوادارای از حضور نیروهای امریکا شده است. همانطور که در گزارش ادعا شده بود، آنها حضور امریکا را به عنوان یک نیروی خیلی ضروری در تقابل با سلطه ی شیعه در کشور می دانستند.
لازم به گفتن نیست، چنین تغییری در نحوه ی تفکر توسط گروه های ذینفوذ سنی چندان هم سبب نارضایتی رؤسای دستگاه اجرایی بوش و استراتژی های غیر محافظه کارانه شان نیست؛ یعنی برای آنها که باقی ماندن در عراق برای یک مدت نامحدود برایشان از بالاتریت اولویت برخوردار است فی الواقع این داستان می تواند به عنوان یکی از پیروزی های محدود دار و دسته ی بوش در عراق در یک مدت قابل طولانی به شمار آید.

هر دو داستان محتملاً صحت دارند، هر یک تنها وجهی از «ماجراجویی» های امریکا در عراق را منعکس می کنند. دستگاه اجرایی بوش در ابتدا قصد داشت -و بی شک همچنان هم در نظر دارد- که سرگل نیروهایش را به سرعت از عراق خارج کند و نگاهبانی از کشور را به دست عراقی های وظیفه شناس بسپارد. در یک روش مشابه، اسرائیل می خواست که مقامات فلسطینی به عنوان پلیس مردم فلسطین عمل کنند، همانطور که پادشاهی بریتانیا --در بیشتر موارد هم به طور موفقیت آمیز-- زمانی به استخدام خود هندی ها برای انجام کارهای کثیفش یعنی کنترل مردم هند در دوران فرمانروایی بریتانیا در هندوستان Raj دست زد.

به هر صورت اگر امکان گزینشی برای دستگاه اجرایی بوش در خصوص عراق باشد – یا ۱۳۰،۰۰۰ سرباز امریکایی یا هیچ-- مطمئناً این اولی ست که انتخاب می شود، به همراه این امید که شمارش نفرات امریکایی را آنقدر پایین نگاه دارد تا بتواند مردم – هر چند اخموی -- داخل کشور را ساکت کند.

No comments: