Wednesday, August 30, 2006



سوره تماشا
سهراب سپهری

به تماشا سوگند
و به آغاز كلام
و به پرواز كبوتر از ذهن
واژه اي در قفس است

حرفهايم مثل يك تكه چمن روشن بود
من به آنان گفتم
آفتابي لب درگاه شماست
كه اگر در بگشاييد به رفتار شما مي تابد

و به آنان گفتم
سنگ آرايش كوهستان نيست
همچناني كه فلز، زيوري نيست به اندام كلنگ
در كفِ دست زمين گوهر ناپيدايي است
كه رسولان همه از تابش آن خيره شدند
پي گوهر باشيد
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببريد

و من آنان را به صداي قدم پيك بشارت دادم
و به نزديكي روز
و به افزايش رنگ
به طنين گل سرخ، پشت پرچينِ سخن هاي درشت

و به آنان گفتم
هر كه در حافظه چوب ببنيد باغي
صورتش در وزش بيشه شور ابدي خواهدماند

هر كه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترين خواب جهان خواهد بود

آنكه نور از سر انگشت زمان برچيند
مي گشايد گره پنجره ها را با آه
زير بيدي بودي
برگي از شاخه بالاي سرم چيدم گفتم
چشم راباز كنيد. آيتي بهتر از اين مي خواهيد ؟
مي شنيدم كه بهم مي گفتند
سحر ميداند سحر

سر هر كوه رسولي ديدند
ابر انكار به دوش آوردند
باد را نازل كرديم
تا كلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پر داوودي بود
چشمشان رابستيم
دستشان را نرسانديم به سرشاخه هوش
جيبشان را پر عادت كرديم
خوابشان را به صداي سفر آينه ها آشفتيم

1 comment:

Anonymous said...

We sale online brand valium online. Purchase valium now! http://osdir.com/ml/scsi/2003-11/msg00063.html valium without prescription. The best quality.