سوره تماشا
سهراب سپهری
به تماشا سوگند
و به آغاز كلام
و به پرواز كبوتر از ذهن
واژه اي در قفس است
حرفهايم مثل يك تكه چمن روشن بود
من به آنان گفتم
آفتابي لب درگاه شماست
كه اگر در بگشاييد به رفتار شما مي تابد
و به آنان گفتم
سنگ آرايش كوهستان نيست
همچناني كه فلز، زيوري نيست به اندام كلنگ
در كفِ دست زمين گوهر ناپيدايي است
كه رسولان همه از تابش آن خيره شدند
پي گوهر باشيد
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببريد
و من آنان را به صداي قدم پيك بشارت دادم
و به نزديكي روز
و به افزايش رنگ
به طنين گل سرخ، پشت پرچينِ سخن هاي درشت
و به آنان گفتمهر كه در حافظه چوب ببنيد باغيزير بيدي بودي
صورتش در وزش بيشه شور ابدي خواهدماند
هر كه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترين خواب جهان خواهد بود
آنكه نور از سر انگشت زمان برچيند
مي گشايد گره پنجره ها را با آه
برگي از شاخه بالاي سرم چيدم گفتم
چشم راباز كنيد. آيتي بهتر از اين مي خواهيد ؟
مي شنيدم كه بهم مي گفتند
سحر ميداند سحر
سر هر كوه رسولي ديدند
ابر انكار به دوش آوردند
باد را نازل كرديم
تا كلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پر داوودي بود
چشمشان رابستيم
دستشان را نرسانديم به سرشاخه هوش
جيبشان را پر عادت كرديم
خوابشان را به صداي سفر آينه ها آشفتيم
Wednesday, August 30, 2006
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
We sale online brand valium online. Purchase valium now! http://osdir.com/ml/scsi/2003-11/msg00063.html valium without prescription. The best quality.
Post a Comment