یادداشت اول: گمانم جابه جا شده ام. البته هنوز خیلی چیزهای خانه هست که تمیز نشده اند و اتاقهایی هستند که باید مرتب شوند اما می شود گفت همه چیز خیلی زود انجام شد. دوستانم آمدند و یک آخر هفته را در خانه کار کردند و طرف دو روز خانه کاملا قابل زندگی شد. روزهای سخت جابه جایی تبدیل شدند به روزهای گرم خنده و گفتگو و و نهار و شام گروهی و کار دسته جمعی.
یادداشت دوم: تلفن و اینترنت خانه وصل شد. حالا اگر کار شرکت بگذارد و شبها قبل از ۸ و ۹ برسم خانه شاید بتوانم چیزی بنویسم یا ترجمه کنم. اینهم خاصیت زندگی مهندسین ساختمان و برق و مکانیک است ... باید مثل حمالها کارکنند و زندان و دادگاه و ساختمان شهرداری و پل ارتباطی و ماشین جنگی بسازند تا کاپیتالیستها در آن مستقر شوند و قوانینشان را بر همه تحمبل کنند و منتظر مهندسین مخابرات شوند تا اخبار کارهای کاپیتالیستها را چپ اندر قیچی و خلاف واقع رله کنند و به همه جا بفرستند و مابقی مردم دنیا را هم اسیر خودشان کنند. خوب است آدم نویسنده و روزنامه نگار و حتی وکیل شود ... می تواند در همین سیستم کار کند اما هر چه می خواهد به آن بد و بیراه بگوید و به پرو پایش بپیچد ... ما مهندسها مثل پیچ و مهره های این سیستم هستیم. می دانیم که بدون ما کار نمی کند اما راهش را هم بلد نیستیم که آنرا آنطوری راه ببریم که باید برود. کار است و فرسودگی و در میان آن همه بیهودگی و رنج.
یادداشت سوم: به سختی سعی می کنم میان کار و خستگی و دیدارهایمان و ادامه ی فعالیت گروه فیلم و گروه پیاده روی مان تعادلی برقرار کنم. گمانم بیش از همه از تو می زنم.
No comments:
Post a Comment