Thursday, January 11, 2007

Nazanin Afshar Jan


اینهم یکی از اخبار این چند روز کانادا. دختر شایسته ی ایرانی الاصل کانادا Nazanin Afshin-Jam برای جلوگیری از اعدام نازنین فاتحی که به جرم قتل مردی که قصد تجاوز به او را داشته است به اعدام محکوم شده است فعالیت می کند. در اخبار تصویر او را دیدم که در خیابان با بلند گویی مردم را به حمایت این حرکت دعوت می کند و با CNN مصاحبه می کند و Petition جمع می کند (تا حالا هم ۳۱۰۶۶۳ تا امضا برای آن جمع کرده است )...

از همه ی حرفهایی که همه جا زده می شود و همه می دانند اگر بگذرم (که خوب است یا بد است یا ...) فکر می کنم نسل قدیم فعالین سیاسی؛ چپ ها و آزادی خواهان مستقل و غیر مستقل؛ اینروزها غصه ی دیگر هم دارند بخورند (خصوصا جماعت ذکورشان -نمی توانم به جماعت مونث همجنسگرا اشاره کنم چرا که زنها هرگز به اندازه ی مردها در انتخاب معشوق خوشگل پسند نیستند) که چرا در فرهنگ قدیم دخترهای فعال سیاسی همه "فاطمه کماندو" و "سکینه چریک" بودند( با آن بلوز های چینی بلند و هر چیزی که خارج از مد بود و ان روحیات مثلا انقلابیِ که خیلی چیزهایش در ظاهر ادمها تجلی پیدا می کرد و در ادعاهایشان که: «من مستقلم و من فلانم و بهمانم» و «به من به چشم یک رفیق نگاه کن و نه یک زن»).... و در زمان حال یک همچون دختر خانمی دست به فعالیت های اجتماعی (که در ممالک جهان سوم سریعا تِرَنسلِیت می شود به حرکت سیاسی) می زند آنهم با این صدای شیرین و خم ابروی بی مثال که حتی من را هم در زیر کرسی بی قرار نمود.

man cherike fadaiie khalqam - jAne man fadaye khalqam


حتی من (بی آنکه سنم هرگز به همراهی و همخوانی با دختران چریک فدایی و مجاهد دهه ی پنجاه قد دهد و فقط بوی چیزی به نام مبارزه ی سیاسی اجتماعی به مشامم خورده بود که آنهم در استبداد مطلق برادران رفسنجانی-خامنه ای در دهه ی ۶۰ «قبل از اینکه احمدی نژاد پیدایش شود و میانه شان را پاک به هم بزند» از سرم پرید ) در دانشگاه یا یک اورکت سربازی می پوشیدم و یا یک کاپشن خیلی تنگ خیلی پسرانه ی خیلی کوتاه چرم سیاه که مایه ی خنده ی دوستانم بود. حالا هم که دیگر در ۳۸ سالگی جان عمه ام کمی خانم تر شده ام هنوز لباس پوشیدنم مایه ی تعجب همکاران شرکتم است. یک شلوار جین ... یک بلوز تنگ و کوتاه و بی قواره ... حالا با یقه ای کمی باز تر ... یک کفش پیاده روی زمخت.

دوستانم هم البته بیشتر دانشجوی مهندسی بودند و معمولا هیچ تردیدی در هوش و توانایی خودشان در تقابل با جامعه ی مردسالار نداشتند و زیر بار هیچ حرف زوری از جانب جامعه نمی رفتند و خواسته و ناخواسته رگ و ریشه ی خشن و پسرانه ای در همه شان دیده می شد (شاید جز نسرین که صدایی جغجغه وار و پر از ناز داشت و ادا و اطوارش یک جورهایی "مامانم اینا"یی بود) ... و همه ی انها هم کلی کشید تا ریشه های زنانه ی شخصیت خودشان را قبول کردند و بعد باور کردند و بعدتر ارزش گذاشتند. همانطور که من.

با دیدن گزارش شبکه ی تلویزیونی CTV یاد جمله ی پسرانه ی حرص در بیار خیلی قدیمی ای افتادم و خندیدم: «دختر یا خوشگل می شود یا سیاسی» ... آی آی آی.

No comments: