Wednesday, May 23, 2007



با کانو هامان به کناره می رسیم. همه چیز را می ریزیم توی ماشین و از پارک جنگلی بیرون می آییم. خسته. آفتاب زده. سرما زده. پشه زده.
سوار که می شویم موبایل را روشن می کنم. چهار روز.
صدای سرد زن به انگلیسی می گوید که ۵ پیغام ناشنیده دارم. چهارتایش از پیمانکاران و همکاران شرکت است. آخری اما صدای توست. صدایت سنگین و سخت است چیزی اما در آن هست که بی تابم می کند و هیجان زده. چیزی در صدایت ... در میان همین چند کلام بی مزه ی سلام و احوال پرسی هست که می تواند بعد از این همه سال ناآرامم کند.
فکر می کنم: «دلدادگی باز؟» ... دلدادگی نیست ... شاید ... دلبستگی ... چرا. من دلبسته ی خیلی چیزهای دیگر هستم ... شهری که در آن بزرگ شدم ... خواهرزاده هایم ... و تو. در میان رانندگی و بحث و گفتگو با دوستانم به تو فکر می کنم. به لرزه های تن. به دلتنگی.

***

سالگرد تولدت رسیده است. فکر می کنم که باید زنگ بزنم. سالگردها را دوست دارم ... غمگین یا شاد مهم نیستند ... هستند و با رسیدنشان انگار پنجه ای از گذشته نزدیک می آید و بر در می کوید. بر این در که حالا اگر باز نیست ... بسته هم نیست. من دست را می گیرم و به عقب نگاه می کنم.

صدایت خالی است. خنده ات ... لحنت که از افتتاح پروژه می گوید و از یادآوری خاطرات گدشته. این تنها آسودگی نیست که واپسم می زند ... یک چیزی خالی است. من صحبت را کش می دهم ... برای حس یک جرقه ... برای یک افت و خیز صدا که شاید طنینی آشنا از تو گو گذشته داشته باشد. نیست.

***

خالی شده ایم. به خواست خودمان. و از آن احساس سعادت می کنیم. از خارج شدن از دایره ی کشش های دیوانه وار غیر قابل فهم. غیر قابل کنترل.
خالی شده ایم. از گذشته. و آینده تنها نقش کارهایی را دارد که باید بکنیم ... چیزهایی که باید داشته باشیم ... جاهایی که باید برویم. عین یک شهر خالی. شهری با در و دیوار و کوچه و بازار. اما خالی

***

دلتنگ قیمبیلی ام. باور نمی کنم که دیگر باز نمی گردد. با آن صورت خوشگل و آن صدای شیرین. با آن دم عجیب و بلندش. سر انگشتهایت را می گیرم: «برای بازگشت به آن لحظه که قیمبیلی هست چقدر باید پرداخت؟» گریه می کنی. سخت.
اشکهایت را با سر پنجه هایم پاک می کنم ... درد را اما نمی توانم.

...
بازگشتی وجود ندارد. آنچه رفته است رفته است و آنچه از ما باقی مانده است باقی است. هر چند که دوستش نداریم.
امروز صدایت را .... خنده ات را ... دوست نداشتم.
امروز دوستت نداشتم.

No comments: