آیا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند
حمید مصدق
۴
ای قامت بلند
ای از درخت افرا گردنفرازتر
از سرو سر بلند بسی پاک بازتر
ای آفتاب تابان
از نور آفتاب بسی دلنوازتر
ای پاک تر
از برفهای قله الوند
تو مهربانتر از
لطیف نسیم سکت شیرازی
در سینه خیز دماوند
و دست تو
دست ظریف تو گلهای باغ را
زیور گرفته است
و شعرهای من
این برکه زلال
تصویر پرشکوه تو را
در بر گرفته است
من کاشف اصالت زیبایی توام
مفتون روح پک و فریبایی توام
تو با نوشخند مهر
با واژه محبت
فرسوده جان محتضرم را از بند درد
آزاد می کنی
و با نوازشت
این خشکزار خاطره ام را
آباد می کنی
با سدی از سکوت
در من رساترین تلاطم سکون را
بنیاد می کنی
با این سکوت سخت هراس انگیز
بیداد می کنی
No comments:
Post a Comment