این هم سفر ژوئیه ی امسال.
با بچه ها قرا گذاشتیم یک سفر نسبتا آسان برویم ... نسبتا ...
یک تاکسیِ آبی گرفتیم و رفتیم در بازوی شرقی دریاچه ی اوپیونگو . با یک کانو و یک کایاک. فقط برای شنا و قایق سواری.
هوا که تا ۴ شنبه بالای ۳۰ درجه بود یکدفعه تا آنجا که توانست ... توانست ... سرد شد ...
آنقدر که می شود در تیرماه سرد شد.
سفر به نشستن کنار آتش گذشت ... خُب کمی هم در آبهای سرد پر موج - که خزر را به یاد آدم می آورد- شنا کردیم ... کمی هم قایق سواری کردیم ... کمی هم آرام بودیم.
سرد شاید ... خوب بود اما ... من بودم و تو بودی ... من بودم و او بود ... تو بودی و او بود ...
«هاه! ... تا اینجاهای راه خیلی سخت گذشت ... از اینجا به بعدش یکجوری زیادی آسون به نظر می رسه ... »
من بودم و ....
همه چیز هست.
No comments:
Post a Comment