Tuesday, October 9, 2007



هی رامین و همید الاغچه (برای تاریخچه ی این صفت چند تا شماره تلفن می دهم خدمتتان تا تحقیقات بفرمایید) منظور من هرگز از چپ، پیروان در موزه بایگانی شده ی رفیق چه ی گوارا نیست ... معتقدان منجمد مارکیسیم لنینسم (زنده باد گلوبال وارمینگ که جخ بیاید و یخ اینها را بشکند) هم نیست ... اصلا هیچ «رفیقی» و «نارفیقی» نیست ...

منطور منِ بینوا هر کسی است که زمانی به خانه تکانی این «میهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک» امید داشته است ... به اتفاق محال عدالت اجتماعی ... به مفهوم خالص آزادی (و بعدش هم فهمیده که آزادای در مقیاس اجتماعی و علی الخصوص از دریچه های بسته ی ایدئولوژیکی مفهوم ندارد اما هنوز تن نداده است به این دمکراسی های تقلبی که جای همه ی مفاهیم را گرفته اند و هیچ مرهم نیستند بر هاری مهار ناکردنی سرمایه *... »... حالا یا راه افتاده است دنبال رهراوان راه خجسته ی دفاع از حقوق زنان ... یا کودکان ... یا آوراگان ... یا اقلیت های سرکوب شده ی اجتماعی یا نژادی یا مذهبی ...یا جهانی سازی را دشمن می گیرد و یا گسترش نامتناسب تکنولوژی که سلامت جهان را و زمین را مورد تهدید قرار می دهد ...

حالا .... گذار من بالاخره آنورها می افتد ... شاید به زودی ...
آی گوش می پیچیم آی


****

پانویس: بله جانم، سرمایه ...ثرمایح ... صرمایة ... از نظر من همه ی دردها هنوز هم از سرمایه می آیند !


Monday, October 1, 2007

یادداشت اول: به قول کلاغ سیاه پیش از خودکشی اینترنتی اش: آآآهااااای ی ی ی ملللت!

بابا چرا هیچکس راجع به این رفراندم به این مهمی در اونتاریو نگران نیست. لیبرال های بی انصاف(کی بود بیست سال پیش می گفت که لیبرال ها هستند که معنای لیبرالیسم رو به گند کشیدند؟! قربانش بروم) از اینکه با ۴۰٪ رای کل رای دهندگان ۶۰٪ کرسی ها را اشغال کنند کلی سرخوشند ... اصلا در خصوص این موضوع لام تا کام تبلیغ نمی کنند. کانسرواتیوها هم که معلوم الحالند ...

بابا پس کی از حق اقلیت ها، مادران بدون همسر، همجنسگراها، کارگران دائما اخراجی کارخانه های ماشین سازی، مخالفین انرژی اتمی و معاندین استخراج نفت در الاسکا دفاع کند؟ کی می خواهیم ده درصد سبز و ۱۵ درصد چپ در این مجلس داشته باشم. کی می خواهیم این کورپوریشن ها را کمی نعلشان کنیم که آرامتر بتازند.

یادداشت دوم: آنقدر این روزها در باب سیاستها و کارهای اقتصادی-اجتماعی-محیط زیستی دولتهای فخیمه ی کانادا و امریکا شاکی و عصبانی ام که نمی شود بهم حرف زد ...
توی شرکت در یک گروه بزرگ تا رئیسم -که شدیدا راست است- به من گفت که: «این احمدی نژادتان (احمدی نژاد عمه تان!) در نیویورک چه گندی می زند» ... چنان تند و خضومت آمیز گفتم که: «در بدترین حالتش احمدی نژاد از حورج بوش شما بدتر نیست ... چشمتان را به سیستم حکومتی خودتان بسته اید و به اسم نجات خلقها می چاپیدشان» که همه زدند به چاک.یک پسر پاکستانی کمی بعد باز گشت و گفت: «لیلا نکن اینکار را!» خندیدم. مگر نه اینکه کانادا سرزمین آزادی بیان و امریکا مهد دمکراسی است؟
اما من هم می دانم و تو هم می دانی که امریای شمالی سرزمین آنهاست که از چین مائويست و کوبا و شوروی و چک اسلواکی کمونیست و ویتنام ویت کنگ زده و آلمان یهودی کش ۱۹۴۵ فرار کرده اند و عشق می ورزند به مفهوم کاپیتالیزم. سوسیالیزم در میان مردم امریکای شمالی به اندازه ی همجنسگرایی در مردم مسلمان میدل ایست زننده و ترسناک است.
آنوقت اینها می خواهند بروند آنها را نجات دهند ...
آ ی ی ی ی ی

یادداشت سوم: نمی دانم باید خدا را شکر کرد یا بر رمین و زمان لعنت فرستاد که طرفدار از محیط زیست هم مثل فمینیسم امریکای شمالی جنبه ی پاپ پیدا کرده و هر کاپیتالیستی، هر دلفکی یک برچسب سبز می زند روی پیشانی اش!
من معتقدم با گسترش کار تبلیغاتی ای که این روزها در این خرب بی پدر روی مفاهیم می شود باید مثل موسیقی روی مکاتب و مفاهیم دسته بندی گذاشت:
-فمینیسم کلاسیک
-اینوایرونمنتالیسم پست مدرن
- ُفمینسم هیپ هاپ( اینرا ا هم ریانا Riana خوب برایتان می خواند)
-اینوایرونمنتالیسک اوریجینال
-فمینیسم پاپ
-هالیود اومانیسم
-فمینیسم رپ!
-پرو اینوایرونمنتالیسم
- وسترن اومانیسم
-یوروپین اومانیسم

یکی بود می گفت که چپ اِلیت Elite (گمانم تجربه اش می شود نخبه) دیگر در انزوای خودش کز کرده است. در سراسر جهان.
حالا برای اینکه یک مطلب درست و حسابی بخوانی (لااقل اگر مثل منِ دربدر دانشجوی یک رشته ی سیاسی-اجتماهی نباشی و صبح تا شب بدوی دنبال یک لقمه نان) باید یک جاهای معینی سر بکشی. صدای این جماعت در امریکای شمالی که خوب با چیزهای دیگر پوشش داده شده است.

یادداشت چهارم: چرا من در همه ی گروه بندی ها، دسته بندی ها، رای گیری ها، جبهه گیری ها نظرم با آن کوچکترین اقلیت دربدر بدبخت و مطرود همخوانی دارد.
همیشه به مامانم می گفتم: "تو ما رو چپکی زاییدی".
می دانم که تو شدیدا با این موافقی ... هاهاها ... از دور خوب شجاع شده ای... می آم جلو می خورمت ها!