Tuesday, October 9, 2007



هی رامین و همید الاغچه (برای تاریخچه ی این صفت چند تا شماره تلفن می دهم خدمتتان تا تحقیقات بفرمایید) منظور من هرگز از چپ، پیروان در موزه بایگانی شده ی رفیق چه ی گوارا نیست ... معتقدان منجمد مارکیسیم لنینسم (زنده باد گلوبال وارمینگ که جخ بیاید و یخ اینها را بشکند) هم نیست ... اصلا هیچ «رفیقی» و «نارفیقی» نیست ...

منطور منِ بینوا هر کسی است که زمانی به خانه تکانی این «میهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک» امید داشته است ... به اتفاق محال عدالت اجتماعی ... به مفهوم خالص آزادی (و بعدش هم فهمیده که آزادای در مقیاس اجتماعی و علی الخصوص از دریچه های بسته ی ایدئولوژیکی مفهوم ندارد اما هنوز تن نداده است به این دمکراسی های تقلبی که جای همه ی مفاهیم را گرفته اند و هیچ مرهم نیستند بر هاری مهار ناکردنی سرمایه *... »... حالا یا راه افتاده است دنبال رهراوان راه خجسته ی دفاع از حقوق زنان ... یا کودکان ... یا آوراگان ... یا اقلیت های سرکوب شده ی اجتماعی یا نژادی یا مذهبی ...یا جهانی سازی را دشمن می گیرد و یا گسترش نامتناسب تکنولوژی که سلامت جهان را و زمین را مورد تهدید قرار می دهد ...

حالا .... گذار من بالاخره آنورها می افتد ... شاید به زودی ...
آی گوش می پیچیم آی


****

پانویس: بله جانم، سرمایه ...ثرمایح ... صرمایة ... از نظر من همه ی دردها هنوز هم از سرمایه می آیند !

No comments: