Wednesday, June 25, 2008

نمی دانم. گمانم صبر تنها راه چاره است.
یکماهی انتظار ساده تا بشود فهمید که اصلا آیا تو را چیزی تهدید می کند یا نه.
خواندنی ها و شنیدنی ها اصلا با هم نمی خوانند.
تا جکما چه بگویند.
من که این آخر هفته می روم سفر.
لانگ ویک اند آگوست هم می روم مونت واشنگتن.
حالات خوب است یا نه ...
گمانم تا آنموفع معلوم می شود بچچچک!
شاید حطرات آنقدر هم جدی نیستند و ما چیکن آوت کردیم زود.

***

شنیدن لحن عصبانی ات مرا می برد به سالها قبل.
خوب است آدم بتواند عصبانی ات کند.


***

آهای ملت تورنتو، ما احتیاج داریم که دوباره یک گروه با حوصله و ماجراجو و طبیعت دوست پیدا کنیم و این تابستان را باهاشان برویم دوچرخه سواری و کمپینگ اینتریور (سو ماچ فور فارسی لنگویج!). اهل کوله کشی و دوچرخه سواری و کانو و کایاک سواری و در طبیعت بخوابی و سرما . گرما.

بهترین سالم در تورنتو سال ۲۰۰۴ بود که در اورکات گروهی ایجاد کردم و با چند تا آدم اینطوری آشنا شدم و تابستانی داشنم.
بماند که در تورنتو همه چیز دوره ای است. آدمها راهشان در نقطه ای به هم می رسد و بعد از هم جدا می شود. تلاقی ام در تورنتو زیاد است ... شصتاد تا گروه رفیق عوض کرده ام و هنوز یکی شان را نمی توانم بگویم: دوست!
یا ٓژن بسیار فعال دوست یابی من تحلیل رفته یا بهد از ۳۵-۴۰ سالگی زندگی می شود جفت یابی . نه دوست یابی.
البته ما هم یک ابطه ی پارت تایم داریم به خدا ولی قلبمان -به قول این دلقک بدذات: صندلی های اتوبوسی به نام لیلا- هنوز باز است برای ۷-۸-۱۰ تا رفیق.
بابا اتوبوس که به این راحتی پر نمی شود. ۲۰-۳۰ تایی هنوز جا هست به خدا.

برنامه ی بعدی-با شکم پر یا بازم یالغوز: مونت واشینگتن!
نبووووووود!!

No comments: