این را خیلی دوست داشتم:
تمام عمر گريختهام
از دست سايهاي كه مرا به تاريكي ميكشاند
و با انگشتانش آرام آرام روحم را ميخراشید
تنها بهانهام جست و خيز ِ ماهي كوچكي بود
كه آوازهاي كودكيام را زمزمه ميكرد.
امشب اما
دانستم
سايهاي را كه از او ميگريختم
و تمام عمر به دنبالش بودم
همين ماهي كوچكي است كه در سينهام خانه دارد.
****
این که من را کشت
****
No comments:
Post a Comment